گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
محبوب ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|

پستِ 0

شنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ

بالاخره امروز تونستم به نقطه صفر! برسم. 

1. آخرین مطلبی که اردیبهشت ماه توی بلاگ.فا نشرش داده بودم رو این جا آوردم.

2. چندتا مطلبی هم که تویِ روزای بی وبلاگی م چه توی لپ تاپ و چه توی کاغذ نوشته بودم رو انتشارشون دادم.

توی این مدت اتفاقای تلخ و شیرینِ زیادی برام افتاد که نتونستم ثبتشون کنم:

از همون اردیبهشت ماه که اون خاطرات تلخ برام رخ داد و دقیقا همزمان شد با قطعی بلاگ.فا، به حدی که فکر می کردم بهم ربط دارن همزمانی اون دو رویداد...اردیبهشت داشت برام به یک ماه تلخ و لعنتی! تبدیل میشد...چند وقتی (شاید دو سه ماه) طول کشید که تونستم با اون مساله کنار بیام، توی همون ایام به یاد بدترین لحظات زندگی م (دی ماه 90) افتادم و یه لحظه از خودم دلگیر شدم که آیا این موضوع از اون واقعه برام مهمتر بوده که اینجوری شدم (دچار افسردگی، بی میلی، بی اعتمادی و سنگدلی) ولی دیدم نه! اون مساله چند سال ادامه داشت و هنوزم زخمش التیام پیدا نکرده، پس مصمم تر شدم که فراموشش کنم. ی مدت نیاز داشتم که فقط به خودم فکر کنم پس در جواب خانواده گفتم که [فعلا قصد ازدواج ندارم و نمی خوام بهش فکر کنم]؛

از دوره بدو خدمت من و دکتر "لس...ی" و "مجید.ق" توی مردادماه و اون یک هفته ای (هفته اول شهریور) که واسه آموزش نظامی رفته بودیم پادگان قزوین؛ 

و از ...

پ. نوشت: به منظور حفظ حریم شخصی، امکان ارسال نظر برای این مطلب وجود ندارد!

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۱۲
یادگار

تهران