گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
محبوب ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دانشگاه» ثبت شده است

توی سرویس "احمدرضا.ن" بهم زنگ زد و گفت میتونه فردا شب (دوشنبه) از ساری بیاد خونه من یا نه؟! منم بهش گفتم مشکلی نیست و میتونه بیاد؛ ولی الان بهش که فکر میکنم میبینم بهتره براش که بره خوابگاه! چون سه شنبه ساعت 8 صبح دفاع داره و اگه بیاد اینجا باید قبل من یعنی ساعتای 05:30 صبح از خونه بزنه بیرون تا حداقل نیم ساعت قبل دفاعش برسه دانشگاه! من خودمم موقع دفاعم، روز قبلش رفتم خوابگاه و شب رو اونجا خوابیدم! حالا فردا باید زنگ بزنم ببینم کسی آشنا توی خوابگاه هست که "احمد" رو بفرستم پیشش یا نه! بعد اگه کسی رو پیدا کردم به خودش زنگ بزنم و جوری حالی ش کنم که خوابگاه رفتن براش بهتره تا ناراحت هم نشه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۱۶
یادگار

صبح با قیافه جدید رفتم سرِکار، قسمتِ چونه م رو کردم توی یقه کاپشنم که دیده نشه! ولی چون قبلا قبحش! ریخته بود دیگه کسی زیاد تازگی نداشت براش ولی خب هنوزم یه جوری نگام میکردن! بالاخره بعد ی مدت ریش داری! مدل بذاری نگاه داره. بعدازظهر مهندس "مه...ی" بازم مثل دفعه پیش گفت که "مح...ی" بدون اجازه داره از لایسنس! من استفاده میکنه. منم جوابش رو دادم که ماله من فرق داره!

می خواستم زودتر بیام خونه که به کارهای قبل عروسی برسم و یه ساعتی هم بخوابم ولی گفتم حیفه! و موندم تا 17 بعدازظهر.(به بعدا نوشت مراجعه شود!)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۳ ، ۰۱:۳۵
یادگار

این روزا درگیر پروژه "مهتاب" هستم، پروژه کدنویسی با نرم افزار فرترن با استفاده از روش های تفاضل محدود و حجم کنترل. خب دقیقا دو سالی میشه که کد ننوشتم. شانس اینه که مساله شون شبیه مسائل درس CFD1 ماست!

دوتا پروژه داشت: یکی سه قسمتی با کد تقریبا آماده با استفاده از روش تفاضل محدود برمبنای حجم کنترل، یکی دو قسمتی با استفاده از روش تفاضل محدود.

بهم گفته بود که بچه هاشون دو نفر رو پیدا کردن که پروژه ها رو انجام میدن! یکی رو 30 تومن میگرفتن انجام بدن و اون یکی دیگه رو 200 تومن! اون سه قسمتی ش رو نفهمیدم چکار باید بکنیم واسه همین بهش گفتم که مثل بقیه بچه هاشون 30 تومن بده که براش انجام بدن! ولی 200 تومنی! رو خودم دارم براش می نویسم. دیروز پریروز توی این فکر بودم که وقتی نوشتم بهش بگم که ب دوستاش بگه که براشون حاضرم بنوسیم با مبلغ کمتری مثلا 100-150 تومن!B-)

ولی الان می بینم نمیشه! سخته، اگه یکی دو روز مرخصی بگیری و بشینی توی خونه می تونی انجامش بدی وگرنه نمیشه.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۳۳
یادگار
1. دیدم آن شده، روزِ قبلش براش آف گذاشته و ازش خواسته بودم لایسنس یه نرم­افزار رو اگه داره بهم بده، سلام دادم بهش و بعد احوال­پرسی و اینا گفتمش که فردا دفاع خانم "ن.ص" هست و من میام دانشگاه...ازش پرسیدم بستنیِ رو خوردین یا نه بالاخره؟! گفت: خوب شد یادم انداختی! الان که می­خوام بخوابم، فردا می­خورمش.
2. آدرس وبلاگم رو بهش دادم و گفتم: اینو نگاه کن تازه پیداش کردم! نگفتم ماله منه. پرسید واسه کیه؟ گفتم نمی­دونم! جالب نیست؟! گفت ماله توئه؟ گفتم نه!...بعد یه کم مکاتبه! گفتم آره ماله منه. گفت چی شد وبلاگ­نویس شدی؟ گفتم با یکی آشنا شدم که وبلاگ داشت و از نوشته­هاش خوشم اومد منم تصمیم گرفتم وبلاگ بزنم. گفت: این همه آدم وبلاگ داشتن! چی شد که اون باعث شد؟!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۳ ، ۲۲:۵۰
یادگار
شاید از یک هفته 10 روز قبل منتظر امروز بودم، دفاع خانم "ن.ص" همکلاسی و همسر دوستم "محمد". یه جور ترس افتاده توی وجودم! ترس از دفاع! می­خواستم با فضای دفاع و سوالاتی که داوران می­پرسن آشنا بشم.
دیروز صبح با مهندس "مه...ی" واسه مرخصی ساعتی صحبت کردم. 7:15 صبح رفتم سرِ کار و 8 و پنج دقیقه کارت زدم و اومدم بیرون. دیگه دیرِ دیر ساعت 12:35 باید برمی­گشتم. خوب رسیدم کرج! ساعت 9:15 داخل دانشکده بودم، دفاع ساعت 9 و نیم بود. رفتم طبقه دوم، صدای خانم "ن.ص" داشت می­اومد که داره ارائه می­ده، ارائه که نه! پیش ارائه! جلو همسرشون:) نرفتم جلو در، فقط در یه زاویه­ای قرار گرفتم که "محمد" بتونه من رو ببینه. با سر سلام کرد، صدای خانمش قطع شد! رفتم داخل و سلام و احوال­پرسی کردیم البته "محمد" رو که تند تند یا می­بینمش یا صداشو می­شنوم آخه یه جورایی باهم همکاریم! اساتید یکی یکی اومدن، هر دوتا استاد راهنمای منم بودن یکی به­عنوان راهنمای خانم"ن.ص" و دیگری داور. سعی کردم نت برداری کنم از همه چی:ارائه، سوالات داورا و ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۳ ، ۰۰:۱۰
یادگار