گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
محبوب ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اصفهان» ثبت شده است

یکشنبه بهمون گفتن که فردا وسایل شخصی تون رو بیارید که میرید اصفهان واسه تست! به من و "علی.ح.cp"

دوشنبه، مهندس "مه...ی" شماره دفتر و موبایل مهندس "مه...ه" رو گذاشته بود روی میزم تا باهشون هماهنگ کنم، آخه قرار بود با اونا بریم. قرار بر این شد که ساعت 14،14:15 آماده باشیم! ساعت 14:30 مهندس "مه...ه" زنگ زد که بیاید درب ترمینال اتوبوس ها! منم رفتم به "مد..و" گفتم که برسونتمون اما چون مهندس "ول...ه" مهمان و جلسه داشت، گفت که نمی تونه بیاد ولی سوئیچ ماشین رو گرفتم که بدم به "مجید.ق" تا برسونتمون. "محمد.ل" هم باهمون اومد که بدرقه مون کنه و با "علی.ح.cp" شوخی می کرد که مواظب پیچ صیاد! باشی. به "مجید.ق" گفتم که از قسمت بازرسی رد بشه ولی بچه ها می ترسیدن و می گفتن: [نه!] رد که شد "محمد.ل" گفت: [الانه که با تیر بزننمون] تا وانت رو پوشوندن ساعت 15 شد و زدیم بیرون. از صیاد اومدیم سمت میدون هروی و اولین میوه فروشی نگه داشتن و مقادیری موز و سیب و خیار خریدن. ما سوار یک تویوتا ون بودیم. بعد یه مدت راه رفتن یجا واستادن که چرخای وانت رو تنظیم باد کنن، اون جا آب معدنی و چیپس خریدن. توقف بعدی ستاره مارال بود، اون جا هم نماز خوندیم هم نسکافه و کیک خوردیم! چون بار وانت سنگین بود ما هم یواش می رفتیم و چون وقتی به محلِ مورد نظر!!! می رسیدیم دیگه شام بهمون نمیدادن رفتیم کاروانسرای شاه عباسی (مادر شاه). جای سردی بود! البته به قول "نسیم"!!! داخلش گرم!!! بود.

...

پی. نوشت: این رو 18 روز پیش داشتم می نوشتم! قصد داشتم فرداش ادامه ش رو بنویسم که ننوشتم و الان دیگه بی خیالش شدم و دادمش برا چاپ!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۳ ، ۰۰:۲۰
یادگار