کارهای زیادی هست که باید انجام بدم. خونه که میرسم همه هستن و فقط "مهدی" خوابه. بعد یه نیمساعت استراحت میزنم بیرون تا برم آرایشگاه، درش بسته اس واسه همین شمارهشو برمیدارم تا ببینم کجاست و کی باز میکنه؛ 3، 3:30. تویِ خونه صورتم رو اصلاح میکنم و لباسهایی که قرار شده بپوشم رو میدم به "مریم" تا اتوشون کنه. بعد از آرایشگاه میرم حمام، بعدشم که قرار بود برم خواجه ربیع اما واقعا نمیتونم! خیلی خسته میشم هوا هم گرمِ خب، حرم هم دوست داشتم برم اما اونم وقت نمیشه. کفشهام رو هم واکس زدم، کفشهایی که از مهر 90 تویِ گرما و سرما مثه اسب دارن کار میکنن و دیگه باید تعویض بشن؛ خب همه لباسام آمادهس. دیگه توانم داره کم میشه پس ساعت 18:30 تا ساعت 19:30 میگیرم میخوابم. بلند که میشم اول یه سرچی در موضوعِ مورد نظر میزنم و بعدش میرم گلفروشی! بهش میگم که یه دسته گل واسه