گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
محبوب ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|

۷ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

صبح ساعت 6:21 بدون زنگ زدن آلارم گوشی م بیدار شدم و گفتم: [ای وای! بازم از سرویس جا موندم! روز اول هفته آدم جا بمونه خیلی بده] چون دیگه جا مونده بودم و باید با تاکسی می­رفتم گرفتم خوابیدم! دوباره ساعت 6:58 بازم بدونِ زنگ خوردن گوشی م بیدار شدم و باز گفتم: [ای وای! دیر شد با تاکسی هم برم تاخیر می­خورم]. یه کمی با خودم فکر کردم که جمعه چی شد پس؟! جمعه کِی گذشت؟! چطور گذروندم جمعه رو؟ که فهمیدم بله امروز جمعه است و تعطیله. این بار با خیال راحت گرفتم خوابیدم...

درسته که دو بار اول با استرس بیدار شدم و خوابیدم ولی دفعه آخر می­خواستم بخوابم خیلی با آرامش خوابیدم.

قدر روزهای تعطیل رو بدونیم!

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۳ ، ۰۰:۴۱
یادگار

مادر همیشه میگفت برای همه خوب باش ... آنکه فهمید همیشه کنارت میماند و آنکس که نفهمید روزی دلش برای خوبیهایت تنگ میشود ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۳ ، ۲۱:۲۸
یادگار
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ دی ۹۳ ، ۰۰:۴۳
یادگار

سراغت را از قاصدک که می گیرم تابی خورده و در دل ابرها گم می شود غصه ام می گیرد می دانم! شرم دارد از اینکه، خبر دهد، رفتنت همیشگی بود

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۳ ، ۰۰:۲۸
یادگار

رفتی و نقش روی تو بر لوح دیده ماند 
رفتی وداع تو به دل غم کشیده ماند 
چون خم شدم که پای تو بوسم پی وداع 
رفتی و قامت من غمگین خمیده ماند
در این سفر که نیمه ره از من جدا شدی 
بار غمت به دوش دل داغ‌دیده ماند 
آغوش من تهی شد و خار جدائی‌ات 
در چشم انتظار من ای گل خلیده ماند 
تا کی شب فراق سیاهت رسد بروز 
چشمم به جلوه‌گاه سحر تا سپیده ماند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۳ ، ۰۰:۱۸
یادگار

ربطی به خاطره من یا وقایع اتفاقیه زندگی من نداره، شایدم داشته باشه اما جالب بود برام! چی؟! مقایسه ای که امشب شنیدم؛ مقایسه یا تشابه؛

امشب رامبد جوان مهمان برنامه "بعضی ها" بود، یه جا صحبت از مرگ خسرو شکیبایی شد و رامبد گفت که خیلی گریه کرده وقتی خبر رو به صورت زیر نویس از تلویزیون دیده، هق هق میکرده. نمیدونم علی ضیا ازش پرسید یا خودش همین جوری گفت که فقط دو بار این جوری گریه کرده:یک بار همین موقع، یک بار دیگه هم واسه مرگ یک جاندار!...بعد کمی تامل گفت:البته انسان نبود!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۳ ، ۰۰:۰۴
یادگار

ساعت 13:30 روز سه­شنبه دوم دی ماه مصادف با شهادت حضرت امام رضا (ع)

صدای زنگ بالا اومد و من که توی اتاق، پای لپتاپ بودم کنجکاو شدم که ببینم کیه! آیفون رو که برداشتم تعجب کردم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۳:۵۶
یادگار