گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
محبوب ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|

وام رفاهی

سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۳۰ ق.ظ

ی وام هست توی اداره­مون به نام "وام رفاهی" به مبلغ 5 میلیون تومان. 4-5 ماه پیش، هرکی متقاضی بود درخواست داد. من گفتم فعلا نیاز ندارم، چرا متقاضی بشم؟ چون به یک نفر هم می­دادن، قرعه کشی باید می­کردن ولی همکارا (دوستام) گفتن: [اسم بنویس اگه اسمت دراومد بین خودمون (4 نفر دیگه) قرعه کشی یا ... میکنیم] اسم من رو هم خودشون دادن!

موعد قرعه کشی رسید. من دوست نداشتم که اسمم دربیاد و خوشبختانه یا متاسفانه اسمم در نیومد. اسم همکار مشهدیم که دانشجوی دکتراست و مجرد ("محمد.ل" یا "دکتر" یا "دکی" توی نوشته هام) دراومد. اسمش از بین 6 نفر دراومد و قرار بر این بود که اولین اسمی که از توی کیسه در میاد برنده باشه.

یه سری مسائل پیش اومد که یکی از همکارایی که اسمش درنیومده بود و اونم تقریبا همشهریه! پیگیر شده بود که ی سهمیه دیگه بهمون تعلق بگیره و تلاشش نتیجه داد و قرار شد دوباره امروز قرعه کشی کنن. این بار 8 نفر متقاضی بودن (غیر دکتر که حذف شده بود). من در جریان نبودم، "علی.ح.cp" گفت: [امروز قرعه کشیه، تو وام میخوای؟!] گفتم: [والا لازم ندارم]. گفت: ["سهیل.ف.ج" جلوی مهندس "شه...ز" اول از دهنش در رفت که "مح...ی" که نمیخواد ولی سریع دوزاریش! جا افتاد و گفت که چرا اونم میخواد!]

ی ارباب رجوع! از دانشگاه اومده بود و داشتم براش ی چیزی رو توضیح میدادم و هی صدام میکردن که برم توی قرعه کشی شرکت کنم. دکتر رو فرستادم که به عنوان نماینده من بره و در جواب آخرین صدایی که زدنم، گفتم: ["لس...ی" نماینده من]. ولی مثل اینکه قبولش نکردن و فرستادنش! دیگه مجبور شدم اون بنده خدا رو ولش کنم (البته اون بنده خدا طرف حساب اصلی ش خود دکتر بود ولی من باید ی سری چیزای تخصصی رو براش توضیح میدادم) اینجوری شد که بعنوان هشتمین نفر رفتم توی اتاق مهندس "شه...ز"

همه روی صندلی نشسته بودن بجز من! البته آبدارچی مون، "دل...ی"، هم بود (ایستاده) که قرعه رو برداره. قرار این شد که به صورت حذفی! قرعه برداشته بشه، یعنی مهندس گفت: [اسم هرکسی در اومد بره بیرون!] و همه هم با این شیوه موافقت کردن. بازم مثل دفعه قبل دوست نداشتم اسمم دربیاد! یعنی دوست داشتم اسمم دربیاد و حذف بشم! هم وام به منی که نیاز ضروری ندارم نرسه هم زودتر برم پیش اون بنده خدا.

اولین اسم "شا...ن" بود! همونی که تلاش کرده بود واسه سهمیه دوبارهلبخند، مهندس "شه...ز" قبل اینکه اسمش رو اعلام کنه خیلی اصرار کرد که دوباره قرعه بکشن ولی همه گفتن که نه و هرکی هست اشکال نداره!

نفر بعدی "سهیل.ف.ج" شد!

نفر بعدی هم "خط...ی"؛ به این ترتیب نفرات سمت چپ میز کلا حذف شدن.

بعدی "مد...و"، که وسط نشسته بود (روبروی مهندس) و منم پشت سرش واستاده بودم.

از هشت نفر، سه نفر باقی مونده بودیم. "علی.ح.cp" که هرچی میگذشت استرسش بیشتر میشد! یک کارای میکرد خنده دار! سرش رو بین دستاش میگرفت، میگذاشت روی زانوش و ...

نفر بعدی "مجید.ق" بود.

خدا خدا می­کردم اسم من دربیاد و حذفی بعدی من باشم. مهندس نفر آخر رو که دراومد، بدون اینکه نگاه کنه، خواست ی جورایی جابجا بگه! یعنی اون رو برنده اعلام کنه و آخری رو حذف شده ولی بچه ها گول نخوردن!

به من نگاه کرد و اسم من رو خوند!

و کاغذ اسم رو گذاشت جلوی "علی.ح.cp"

:|

"علی.ح.cp" زد توو سرش!

من هیچ حسی نداشتم!

همه چهره هاشون دمغ بود! ی دست شما دردنکنه گفتم و اولین نفر اومدم بیرون که برگردم پیش اون بنده خدا.

آها یادم رفت بگم: اولین نفر که حذف شد من یکم خوشحال شدم که میره بیرون و من روی صندلی میشینم ولی هیچ کی از جاش تکون نخورد! احتمالا واسه همین بوده که برنده شدم! چون دلم شکسته بود (صندلی نداشتم و ایستاده مبارزه میکردم!)

بلافاصله وقتی اون بنده خدا رو راهیش کردیم رفت به فکر فرو رفتم، دیدم بقیه هم همچین نیاز حیاتی به این پول ندارن. نه کسی رو داریم که بخواد دختر­ش رو عروس کنه، نه پسرش رو داماد کنه. هیچکی زیر قرض و قوله هم نیست، فلانی ماشین خریده می­خواد جبران کنه، فلانی می­خواد ماشین بخره، فلانی داره از اینور اونور وام می­گیره و پولاش رو جمع می­کنه که خونه بخره؛ خب منم می­تونم با پس­اندازم و وام و قرض خونه بگیرم حالا تهران نه، مشهد که میشه. تازه من ازدواجی! هم هستم.

الان توی ی معذوریت قرار گرفتم! من گفته بودم نیاز ندارم و بچه­ها احتمالا روی این حرف من حساب باز کرده­ن!

پ. نوشت: به "شا...ن" و "علی.ح.cp" می­گم مجردای این­جا دلشون پاکه!

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۰۶
یادگار

اداره

تهران

نظرات  (۱۵)

اتفاقا منم در حین خوندن داشتم پیش بینی می کردم که برا شما درمیاد و چون نیاز ندارید می دینش به یکی ازونا که بیشتر لازم داره !
پاسخ:
بهشون گفتم خودم میخوام بردارمش! :|
۰۶ بهمن ۹۴ ، ۰۸:۳۸ محسن رحمانی

:))

پاسخ:
:)
به نظر منم وامتونو به کسی ندید :)
واقعا واجبه پول جمع کردن برای خرید خونه...حالا اول اول زندگی هم نه چند سال دیگه باید یه پولی تو دست و بالتون باشه تبدیلش کنید به خونه!
دوست مشهدیم میگه قیمت خونه تو تهران و مشهد یکیه:/ اشتباه میکنه؟
پاسخ:
فعلا که به کسی ندادم، البته شاید 4،5 ماه دیگه به حسابم واریز بشه. به نفر قبلی که چند روز پیش دادن بعد 5 ماه
قیمتا یکی که نیست، مشهد کمتره ولی بستگی ب جاش داره، ی جاهایی (مثلا محدوده حرم) اندازه بهترین مناطق تهران هست
سلام :)

مبارکتون باشه.
ان شإالله به خیر هزینه ش کنید.

پاسخ:
سلام

خیلی ممنون
ان شاءالله
حالا که دلتون پاکه برای مام دعا کنید:)))
چرا آینده نگری نمیکنید! شما نمیخواهید یک خونه بخرید!
پاسخ:
دعا کنم؟! چه دعایی؟! این که وام به اسمتون دربیاد؟! :))
چکار کنم با 5 تومن؟!
۰۶ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۳۰ ام اسی خوشبخت
سلام
ان شالله وام رو جای مفیدی خرج کنید :)
بنده هم دقیقا به همین میزان از محل کارم وام گرفتم و هیچ کاری هم باهاش نکردم :)
پاسخ:
سلام
ان شاءالله
عجب! من هنوز نگرفتمش، اگه نظری دارید خوشحال میشم از تجربه تون استفاده کنم:)
ازدواجی هستی؟!! :)))
یاد ارسطو توی فیلم پایتخت افتادم :)
ایشالا خوشبخت بشی :)
پاسخ:
بله!
منم از دست ارسطو تقلب کردم! :))
ممنون
من وام نمیخوام! اینقدر گرفت و گیر دارم که وام توش گمه :))))))
کوجا بودین این چند روز؟ مشهد بودین؟:P چقدر بده که وبلاگتون شکلک نداره!
از قدیمم گفتن پنج تومن پنج تومن با حقوق با هم جمع شود ، وانگهی با وایک یک آپارتمان شود:))))))
پاسخ:
:|
:)
همین جا! جایی نرفته بودم! بازم تنبلی برم مستولی شده:|
اینجا رسانه متخصصان و اهل قلمه خب! :-)
:))) بله بله
از وام خوشمنمیاد چون ادم مقروض هست
ولی بدون وامم کار کسی در این اوضاع بی سامان و گرونی راه نمی افته

الان دل مجردای فضای مازی منظورتون بود که پاکه؟
پاسخ:
منم از وام خوشم نمیاد و تا جایی که ممکن باشه ازش دور می مونم البته این بدون بهره س
نه! منظورم مجردای دفترمون بود جایی که کار میکنم :-) البته اینجا هم مجرداش دلاشون پاکه :-)
۱۱ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۳۳ خانوم مهندس
خوش شانس
من میگم تو پولداری میگه نه آخه آدمی که اراده کنه میتونه مشهد خونه بخره بی پوله؟
چرا گفتی نیاز نداری من دربه در دنبال این وامام ولی گیرم نمیاد.
پاسخ:
:-)
کجا پول دارم؟! اراده ی چی چی؟!
خب چون واقعا کارم گیر نبود، دوست داشتم ب یکی که واقعا نیازمند وامه بود برسه که نرسید! :-)
۱۳ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۴۲ ام اسی خوشبخت
همکاران عزیز بنده اکثرا با وامشون لپ تاپ و گوشی و طلا و اقلام جهیزیه ... خریدن، گمان نمیکنم شما در این گروه ها قرار بگیرید.
بنده هیچ ایده ای برای این وام نداشتم، در واقع کسی تشویقم کرد بگیرم تا اون شخص استفاده کنه، وقتی گرفتم گفت 5 میلیون به دردم نمیخوره، خودت ازش استفاده کن و من موندم و ضرر 4 درصدی این وام.
پاسخ:
عجب؛ نه ولی احتمالا بشه قسمتی از پول خرید یک زمین شراکتی 
۱۴ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۱۶ ام اسی خوشبخت
بسیار فکر عالیه، من هم به این موارد فکر کردم اما متاسفانه کسی برای شراکت نبود، هنوز هیچ استفاده مفیدی ازش نکردم.
پاسخ:
:-)
۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۵۱ خانوم مهندس
چرا نیستی؟
پاسخ:
دوباره تنبل شدم! :|
البته هم اکنون نوشته ی مرا از مشهد میخوانید! :)
خیلی تنبلید ( شکلک عصبانی )
پاسخ:
:-/
هفته مهندسه و باید تبریک گفت به مهندسا ازونجایی که حدس می زنم (مطمین نیستم)شمام مهندس باشید تبریک می گم :)
پاسخ:
سلام
درست حدس زدید
ممنون :-)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">