گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
محبوب ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|

post/65

پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۱:۳۳ ق.ظ

واسه پیگیری نامه ای زنگ زدم به داخلیِ "محمد.ک"، بعد احوال پرسی بهش گفتم که خستگیا رفع شده؟ و اینا. بهش گفتم که حقوقمون هم دیگه از دیروز جاری شد. گفت: [پس وضعت خوب شده! می خوای تویِ کادوت تجدید نظر کنی؟!:دی] با خنده جواب دادم که آره:). در مورد کلاستر و زمان خالی شدنش ازش پرسیدم که جواب داد: [نمی دونم تا کی خالی میشه، من تازه اومدم!]. معلومه که از مرخصی بعد عروسی میاد. بعد از ظهر که دوباره تماس گرفتم، ازش پرسیدم: [از مرخصی بعد عروسی میای؟ رفته بودی ماه عسل؟] که اونم تایید کرد. بهش گفتم: [یه دستی هم روی سر ما بکش!:دی] جواب داد: [با اون ریش و سبیلی! که تو گذاشته بودی، تو باید به فکر ما باشی!]

پ. نوشت: حالا بعدا در مورد مراسم عروسی ش بیشتر باید باهم صحبت کنیم، البته اگه ازم نظر بخواد حتما بدون رودروایسی نظرم رو بهش میگم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۳۰
یادگار

اداره

تهران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">