چهارشنبه بالاخره توی فلاسکی که خریده بودم آویشن دَم! کردم. می خواستم تست کنم ببینم چند دقیقه بمونه خوب دم می کشه و تا کی رنگ و بوش خوب می مونه! می خواستم از فرداش (پنجشنبه)، وقتایی که دکتر "پ" میاد بهش چای (دمنوش) آویشن بدم. البته توی خونه هم دم می کردم توی فلاسک ولی خب این جا بحث پذیرایی از دکتر بود. بین 20 تا 40 دقیقه زمان مناسب برای نوشیدنش به دست اومد! شب که اومدم خونه، "علی.ا" CD-RW هایی که برام قرار بود بخره رو بهم داد. دیدم DVD-RW هستن! گفت: [اوه! فقط RW ش رو نگاه کردم] هیچی دیگه! قرار شد فرداش خودم برم ولیعصر و عوضشون کنم.
پنجشنبه دکتر "پ" و مهندس "عل...ه" اومدن، صدای مهندس گرفته بود و خودش از آویشن گفت که خوبه! منم یادم اومد و فلاسک رو برداشتم و رفتم از کارخونه روبه رویی آبجوش ش کردم (چون آب اون جا زلال تره!) و آوردم توی اتاق و آویشن دم کردم، بعد 20 دقیقه رفتم یه سینی با چندتا فنجون از توی آرشیو! آوردم و پرشون کردم. دکتر "پ" گفت: [به به! چای سبزه؟] گفتم: [نه، آویشنه] گفت: [عاشقشم] قیافه من اون لحظه:
ظهر که اومدم خونه بعد ناهار گرفتم خوابیدم، بیدار که شدم نماز خوندم و رفتم ولیعصر، اصلا CD-RW نداشت و فقط DVD داشت! هرجور بود راضی ش کردم که جنس خریده شده رو پس بگیره!
برگشتنا توی مترو ایستاده بودم که صدای خر و پف شنیدم! برگشتم و دیدم یه آقایه خوابیده و ...؛ همه کسایی که اون دور و بر بودیم یه لبخندی زدیم و منم یاد خودم و بحث چند روز پیش با میم! افتادم! این که چ جوری می تونم توی سرویس یا مترو و اتوبوس بخوابم؟! این بنده خدا خوابیده بود که هیچ! خر و پف هم می کرد!