حواسم کجاست؟!
ساعت 12:45 که کارت زدیم و از درب شمال خارج شدیم، هر کسی به سویی رفت، "محمد.ل" همون جا سوار تاکسی شد که بره تهرانپارس، "علی.ح.cp" هم که رفت سمت ماشینای زیر پل عابر که بره جاجرود عروسی. "سهیل.ف.ج" هم رفت سمت پاسداران که ماشینش رو برداره. من موندم زیر بارون! پررو بازی درآوردم و زنگ زدم به "سهیل" تا ببینم تا مترو میره یا نه؛ که گفت آره و بدو رفتم پیِ ش. از "علی.ح" که رد شدیم! یه دختر خانمه رو دیدیم که از ماشین تازه پیاده شده بود و داشت میومد طرف ما، از شالِ ش که بگذریم زیرگردن و بالای سینه ش باز بود! به "سهیل.ف" گفتم: [سردش نمیشه؟! یکی مثل ما هدبند می بنده و با شال گردن جلوی دهان و بینی ش رو می گیره! یکی هم مثل اینا ...] اونم تایید کرد و سخنی راند! توی مسیر چند تا ماشین دیدیم که روشون برف بود! جلوی ماشین ش یه ماشین دیگه پارک بود ولی راننده پشت شیشه یه کاغذ گذاشته بود که توش شماره موبایل 09120000000 و پلاک 10 و واحد 2 رو نوشته بود. زنگ واحد رو زدیم، یه آقا با یه ظرف اومد و سوار ماشین شد و رفت! با "سهیل" تا نزدیک ایستگاه مترو گلبرگ اومدم. سوار مترو که شدم حواسم رفت به حساب کتابای اقتصادی و حقوق اسفند! که یهو دیدم ایستگاه شهید مدنی هست و یک ایستگاه از سبلان رد کرده، اومدم بیرون و با پله برقی اومدم بالا. از بس حواسم پرت بود از پله برقی همون سمت دوباره رفتم پایین! اول نفهمیدم. با خودم گفتم: [چطور دوتا مترو پشت سر هم به سمت صادقیه دارن میرن؟] بعد دیدم روی دیوار سمتی که من بودم نوشته: به سمت صادقیه. دوباره از همون پله برقی اولی رفتم بالا، در حال بالا رفتن توی دلم گفتم: [الان توی مانیتور من رو می بینن و بهم شک می کنن که این داره چکار می کنه؟ هی میره هی میاد!] بالاخره راهم رو پیدا کردم و به سلامت رسیدم به سرمنزل مقصود.
سلام