م95
صبح ساعت 5:22 با صدای زنگ گوشی بیدار شدم. رفتم مترو سبلان و با اولین مترو 5شنبه سفر کوچولوم رو آغاز کردم. خودم رو رسوندم به تجریش و سوار ماشینای ولنجک شدم، خیلی سریعتر از پارسال رسیدم! برعکس پارسال پیاده رفتم بالا، سرعت پیادهرویم هم زیاد بود طوریکه از همه سبقت میگرفتم.
به باجه فروش بلیط که رسیدم آقایی اومد جلو و گفت: [بلیط میخوای؟!] با لبخند جواب دادم: [نه] و با نشون دادن بلیطای خودم بهش گفتم: [منم اومدم اینا رو بفروشم!] و این شد آغاز آشناییمون! بازم برعکس پارسال زودتر تونستم بفروشمشون! این دفعه به قیمت خرید یعنی 20هزار تومان فروختمشون. یک زوج بودن که بلیط 20 تومنی ما رو نخواستن و حاضر شدن برن توی صف واستن تا همون رو به قیمت 38 تومن بخرن! نمیدونم دلیلشون چی بود حتی من بهشون گفتم: [بلیطای کاغذیم رو جلوی خودتون میدم به فروشنده داخل دَکه و تبدیلشون میکنم به بلیط (کارت) مغناطیسی گیت] ولی بازم نخواستن! آخرشم نفهمیدیم فازشون چی بود! اون آقا 16 تا بلیط داشت و من 4تا. آخرین بلیطمون رو باهم فروختیم، هرکدوممون ی دونه بلیط واسمون مونده بود که فروختیمشون به سه نفری که توی صف واستاده بودن. در شروع راه برگشت فهمیدیم با هم همکاریم تقریبا! و بازم پیاده مسیر طی کردیم و برگشتیم پایین سمت پارکینگها و ماشین آقای دوست اومدم تا نزدیکِ خونه. ساعت 9:30 خونه بودم.
"خلیل.ط"* تازه بیدار شده بود و ازم پرسید: [سرِ کار نرفتی؟] گفتم: [نه، رفته بودم تو چال!] گرسنه و تشنه بودم و البته خسته، کتری رو گذاشتم روی گاز و به "خلیل" گفتم: [ناهار خونهای؟] (که اگه هست به فکر درست کردنش باشه چون نوبتش بود) خودش فهمید! و بعد از اینکه جواب داد: [آره!...ولی شایدم رفتم بیرون، یکی از بچهها داره میره آلمان و احتمالا بخواد ناهار بده امروز] یک بسته مرغ از توی یخدون درآورد که یخش باز بشه. منم رفتم توی اتاق و روی تختم دراز کشیدم تا یکم گرم بشم ولی خیلی گرم شدم!
داشتم خواب مامان رو میدیدم که گوشیم زنگ خورد و از خواب پریدم! وقتی اسم زننده زنگ رو دیدم میخواستم جواب بدم و کلی بخاطر از دست دادن خوابم بهش دری وری بگم ولی خویشتنداری کردم و دکمه بیصدا رو زدم و گوشی را گذاشتم کناری و دوباره به خواب رفتم. خواب رو الان دقیق یادم نمیاد، یا من میخواستم برم سفر پیش مامان یا مامان برن سفر پیش من! شایدم با هم میخواستیم بریم سفر پیش نمیدونم کی!
پ. نوشت: "خلیل.ط" همخونهایِ جدیدمه! جدید که یعنی از اردیبهشت باهم هستیم و به جای "علی.ا" اومد.
درسته نباید به هرکسی اعتماد کرد ولی بدبینیِ زیاد هم خوب نیست. پارسال من ی بلیط همین جوری دادم به یکی و قرار شد بعدا برام کارت به کارت کنه و کرد.