گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
محبوب ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|

:|

سه شنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۰۲ ب.ظ

چهارشنبه من رو مهندسی ساخت (توی یک سالن هستیم) صدا زدن
گفتن ی بنده خدایی هست میخواد بره مصاحبه یکم فلوئنت یادش بده
اون موقع درگیر کار بودم و وقت نداشتم
گفتم وقت ندارم و اینا
گفتن حالا فعلا ی روز رو ست میکنیم اگه شد شد نشد ی وقت دیگه
گفتم باشه
بعدش فکرام رو کردم، دیدم نمیتونم راضی کنم خودم رو که همچین کاری کنم! خودم این همه زحمت کشیدم واسه یادگیریش و اینا بعد بیام مفت ب یکی یاد بدم که چکار کنه و بعدش بره مصاحبه و قبولم بشه؟! نه!
دیروز یارو اومد من رو پیدا کرد و گفت بگم امروز بیاد؟
گفتم که من نمیتونم و همکار دیگه م رو بهش معرفی کردم
اون قبول کرد
امروز طرف اومد
بعد 10 دقیقه ای همون یارو و داداش طرف با ی جعبه شیرینی اومدن توی اتاق و داداشه جعبه شیرینی رو باز کرد و ضمن تشکر از همکارم بهش تعارف کرد بعدشم آورد به من تعارف کرد بعد هم جعبه رو گذاشت روی میز وسط اتاقمون، ی تقویم و یک فلش هم داد به همکارم
من همونجور که داشتم کارم رو میکردم چشام از حدقه زده بود بیرون و به فرصتی که از دست داده بودم فکر میکردم:-OX_XL-) ولی خب هنوزم سر آرمان هام هستم:-/
بعد چند دقیقه ای که یارو و داداشه رفتن، همکارم به پسره گفت شیرینی ها رو برو پخش کن!
پسره شیرینی ها رو برد سمت مهندسی ساخت!
به همکارم میگم چرا همچین چیزی گفتی بهش؟! شیرینی ها رو واسه تو آورده بود!
گفت: خب گفتم بین بچه ها پخش کنه
گفتم: بابا برد اون ور! هیچی به بچه های خودمون نرسید که! نمیخواستی ببری خونه میذاشتی همینجا بمونه خودت میدادی به بچه ها:|

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۱۱
یادگار

اداره

تهران

نظرات  (۲۱)

زکات علم به نشر آن است!! :))))))))

پاسخ:
بله به نشر آن است، منم همیشه علمم رو نشر دادم ولی نه به هرکسی و برای هر کاری
دو روز دیگه که این آقا رفت سرکار مورد نظر و همکاراش فهمیدن چیز زیادی بارش نیست و صفر کیلومتره چی؟!
تازه ایشون با پارتی دارن میرن سرکار، بهتر نیست یکی کاربلدتر به اون شغل برسه؟!
خلاصه که دلم پُره!
ای که از دستت میرسد کاری بکن...
خودتون میگید داره با پارتی میره ، پس زور بیخود زدین:||
پاسخ:
منظورتون چه کاریه؟!
من اگه دوباره به (دیروز) دوشنبه برگردم بازم میگم: "نه"
با پارتی معرفی شده و قراره ازش مصاحبه بگیرن، پس ممکن بود یا ممکنه رد بشه!
حرص نخور!! پیر میشیاااا ^__*
پاسخ:
شدم! بیشترم میشم! اینجا همکارایی دارم که کمتر از 10 سال از من بزرگترن ولی موهای سپیدشون از پدرم و خیلی های دیگه بیشتره! البته پدرم خوب موندن! :)
۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۹:۳۰ اسپریچو ツ
نتیجه اخلاقی: شیرینی ها را خودتون پخش کنید:دی
پاسخ:
من که پشت میز خودم بودم یک
دو هم چه حرفا! دست میزدم به جعبه شیرینیش؟! همون یکی رو هم واسه اینکه دستش رو رد نکنم برداشتم
حس خاصی داشتم اون لحظه تازه! حس وقتی ب خواستگاری یکی رفتی و نه شنیدی، بعدا همون دختر شیرینی عروسی ش رو آورده داره بهت تعارف میکنه :|
بالاخره که یکی اوشون رو هدایت نمود به سمت مصاحبه  .
این وسط یه عدد فلش پر زد رفت :))

پاسخ:
بله
:|
اگه بدونید اول همکارم قرار بود 20 دقیقه ای ی توضیحی بهش بده و ردش کنه (ساعت 17 میخواست بره دکتر فکر کنم اصلا) ولی وقتی اون هدایا! رو دادن بهش تا آخر وقت واستاده بود و هدایتش می نمود! (یعنی قید دکتر اون روز رو زد) تازه بهش گفت فردا صبح هم بیاد! :| البته از سیستم من استفاده کردن امروز صبح رو، منم از اتاق رفتم بیرون که نمینم این صحنه ها رو! :)
۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۵:۵۷ آقاگل ‌‌‌‌
بیا یک فلش رو مفت از دست دادی. تازه یک تقویم رو هم. بعلاوه شیرینی هارو هم بردن اون طرف پخش کردن. بس نیست؟ ایمان نمیاری؟ :دی

پاسخ:
شکلک های یاهو
یعنی اعتراف کنم؟! شکلک های یاهو
بابای من که هنوز موی سفید درنیاورده :))
ایشالا خدا باباتو نگه داره :)
پاسخ:
:) خوبه البته میگن موهای سفید نمی ریزن!
ممنون، ان شاءالله بابای شما هم عروسی دامادی بچه های آبجی کوچیکه رو ببینن :)
۱۲ آبان ۹۵ ، ۲۳:۵۸ ام اسی خوشبخت
چه دیدگاه جالبی داره :)
پاسخ:
کی؟! 
۱۳ آبان ۹۵ ، ۰۰:۰۸ ام اسی خوشبخت
افرین بر شما :)
کاش هر کسی به قدر توانش کار درست رو انجام بده.
پاسخ:
ممنون از شما :)
بالاخره یکی پیدا شد از کارم دفاع کنه و دلگرمی بهم بده.
۱۳ آبان ۹۵ ، ۰۰:۴۶ ام اسی خوشبخت
ببخشید کامنت اول رو اشتباه گذاشتم مال خواهر گندم بانو بود, عذر میخوام :)

کار شما قابل دفاع ترین کاره این روزها.
پاسخ:
:))) خواهش میکنم
ماشالا آبجی کوچیکه گندم بانو همه جا نفوذ کرده نه تنها در قلبها! بلکه در وبلاگها! :دی
ممنونشکلک های یاهو
بابا حرص نخورین عمو یادگار :)) موهاتون سپید می شود خدای ناکرده :)
دیدگاهتون خیلی خوبه :)

:: هوممم..یادش بخیر...قبلا یه بار با یه اسم دیگه اینجا کامنت گذاشته بودم :))
پاسخ:
میشه نخورد؟!
در مورد موی سپید با "گندم بانو" بحث کردیم :)
دیدگاه؟! شما که مثلِ "ام اسی خوشبخت" اشتباها نمیخواستید در مورد "آبجی کوچیکه" یِ "گندم بانو" توی وبلاگ خودش نظر بدید، هان؟! :))
با چه اسمی؟! آره! وبلاگتون آشناست.
۱۴ آبان ۹۵ ، ۱۰:۲۹ خانوم مهندس
همش فکر میکردم نظر گذاشتم :/ نمیدونم حالا گذاشتم یا نه.
بهتر بابا یه شیرینی ارزششو نداشت کاری که دوست نداری انجام بدی.
پاسخ:
:) نذاشته بودید.
شیرینی رو که منم اندازه همکارم خوردم، فلش!
ولی اوهوم، درست میگید :)
دیدین حالا .. دیدییییییییییییین حق داشتم فکنم خانمین :| باید حتما ثابت میشد ؟ :|
احتمالا روحیه نرمُ دور از خشانتتون ، همگانُ به اشتباه انداخته :)

+ سلام :) ان شاالله که دورهمی خوش گذشته بود :|
پاسخ:
+سلام :)
اِی! ...

:|
مگه توی وبلاگ هم خشانت به خرج میدن یا دعوا میکنن؟! :|

از اینورا؟! بو کشیدین؟! از کجا هدایت شدین ب این جا شما؟! دنبال کنندگانم همه می دونستن و می دونن مَردم مَــــــــــــــرد
نمیشه!ولی سعی کنین کمتر حرص بخورین :) حرص و جوش سلامتی رو به خطر میندازه خب...حیف جوون مملکتمون نیست که حرص بخوره زود پیر شه؟ :)

:: نه والا! فکر کنم منم اگر تو همچین موقعیتی بودم به احتمال زیاد مثل شما عمل می کردم :)))

میگم بهتون :)

پاسخ:
سعی میکنم
خوبه، اگه هرکسی رعایت کنه که خوبه، من خودم واسه انتقالی نه واسه جذب رفته بودم مشهد و ازم آزمون گرفتم و هرآنچه بلد بودم رو ریختم توی دِیره! ولی خب گفتن نمره ت از 100 شده 50 و ما زیر 70 نمیگیریم، هرچند فکر کنم اگه 70 هم میشدم میگفتن زیر 75! :|
:)
هعی روزگار! چه کنیم :/ آخرش خاکه و تا خاک رسیدنمون این همه چاله چوله جلو پامونه :|
پاسخ:
:|
سخت نیست براتون انقدر از زندگیتون مستقیم می نویسید؟ من نمی تونم اینشکلی باشم هرگز نتونستم نه که چیز خاصی باشه...اما دوست دارم اینجوری بودن رو........
:)
پاسخ:
سلام
سخت؟ نه! یعنی هنوز مشکلی باهاش پیدا نکردم
چجوری بودن رو دوست دارید؟!
والا :دی
حس نمیکنی خیلی وقته همین‌طوری پوکر فیس موندی؟!! :|
بابا یه پستی‌... یه حرکتی!!!!
پاسخ:
خیلی وقت بود کسی اینجا نیومده بود! :|
قبلنا زیاد می گفتن که چرا نمی نویسم ولی مثل اینکه همه نا امید شدن و عادت کردن :)
باشه...تنبلی میکنم
۱۴ آذر ۹۵ ، ۲۱:۴۱ ام اسی خوشبخت
سلام خوب هستید؟
نمیدونم با چه زبونی ازتون تشکر کنم برای این لطف بزرگ, خیلی ممنونم :)
زیارتتون قبول,ان شالله همیشه سلامت باشید :)
ببخشید دیر جواب میدم, پیامتون رفته بود تو هرزنامه!
پاسخ:
سلام
بله، ممنون خوبم
با زبان نوشتاری! :) خواهش میکنم
ان شاءالله، ممنون
شکلک های یاهو

سلام

ممنون که یادم بودید و برام دعا کردید

پیامتون تو هرزنامه بود و دیر دیدم

پاسخ:
سلام
خواهش میکنم
:)
بمونیدپای آرماناتون بمونید:))
پاسخ:
موندم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">