ماشین بِجَسته!
نیمه شعبان مشهد بودم و یک روز قبل و بعدشم مرخصی گرفتهبودم تا برای پروژه انتقالم به مشهد یک کارایی بکنم. هم رفت و هم برگشتم از قطار جا موندم! رفتنا چون اواحر شب بود و مترو دیر به دیر میرسید دیرتر از حد معمول به مترو امام علی (ع) رسیدم و بازم به همون دلیل قبل اتوبوسای BRT هم دیر به دیر میاومدن، همش داشتم حرص میخوردم که ناگهان یک موتوری اونور خیابون توجهم رو جلب کرد و صداش زدم و گفتم راهآهن، گفت 5 تومن و منم چشم بسته قبول کردم و بهش گفتم که فقط سریع منو برسون، سهچهار دقیقه قبل حرکت قطار رسیدم ولی ی بیدقتی باعث شد که از یک سکوی دیگه پایین برم و سوار قطار بعدی بشم که تازه داشت مسافرا رو بارگیری میکرد، داخل کوپه که شدم و ساکم رو بالا گذاشتم دیدم قطار کناری مون راه افتاد، کتابم برداشتم تا مطالعه کنم که چندتا دختر اومدن! و غرزدن که یک صندلی رو به دو دیگه هم فروختن!
این رو قبلا نوشته بودم ولی ادامهش نداده بودم، الان اتفاقی دیدمش! حس نوشتن ادامهش با جزئیات رو ندارم واسه همین خلاصه ادامه میدم که بعدا یادم بیاد چه کرده بودم!
من اشتباه سوار قطار شده بودم و همون قطار کناری که شاهد رفتنش بودم قطار من بود! قطار 6تخته! اومدم بیرون و بعد صحبت با رئیس قطار و سرمهماندار و بحث که تقصیره راهنمایان بوده که من رو هدایت کردن به این سکو، قرار شد سوار بشم و یه مبلغی کمتر از کرایه اصلیش بپردازم، بلیط قطار خودم 49900 تومان بود و این یکی فکر کنم بیش از 70 تومان مشد و من 42 تومن بابت این جدیده پرداختم. (راضی نشدن که کمتر از این بگیرن وگرنه میخواستم طوری بشه که انگار از اول بلیط این قطار رو گرفتم و ضرری نکردهباشم، هنوزم بلیطش رو نگه داشتم تا درس عبرتی باشه برام) اول توی رستوران بودم در حالیکه وسایلم پیش دخترا بود و فقط کتابم دستم بود و مشغول مطالعهش بودم و به همین خاطر شبیه دو سه نفر دیگه که با چمدوناشون اونجا نشسته بودن و معلوم بود جا ندارن نبودم و فخرفروشانه بهشون نگاه میکردم که اَه اَه اَه شماها جا ندارید و من دارم و فقط محض مطالعه و خوردن چیزی اومدم اینجا! بعد چک کردن بلیطا ی جا بهم دادن و رفتم خوابیدم تا صبح. صبحم موقعی که داشتیم میرسیدیم رفتم در کوپه دخترا که وسایلم رو بردارم.
برگشتنا هم فکر کنم از قطار جا موندم! بعد رانندههای جلوی ایستگاه میگفتن با فلان قدر میبریمت ایستگاه بعد که نیشابور میشه، منم میگفتم: [برو بابا! زیاده] بعد رفتم از جلوی راه آهن بلیط هواپیما خریدم 90 تومن فکر کنم.
از اینجا بود که مزه هواپیمای چارتری زیر زبونم موند و الانم که میخوام واسه شب عید غدیر برم مشهد هنوز بلیطی ندارم و موندم بلیط 60 تومنی قطار دوشنبه ساعت 16که البته الان پُر شده! رو بگیرم و 12 ساعت توی راه باشم یا 140 تومن پول هواپیما بدم و دوشنبه ساعت 17 مشهد باشم و شب عید رو بجای اینکه توی راه باشم اونجا درک کنم. البته با توجه به تعطیلی پیشرو هیچ چیزی معلوم نیست یعنی شاید بلیط هواپیما گرونتر از اینی که الان هست بشه شایدم شانس بیارم و یه بلیط زیر 100 تومنی گیرم بیاد.
در مورد انتقالی به مشهدم باید بگم که بعدها (مرداد ماه) ازم ی آزمون گرفتن و گفتن خبرت میکنیم بعد هفتهها تماس و پیگیری بهم گفتن که نمرهم از 100 شده 50 و ما کمتر از 70 نمیگیریم! منم بهشون گفتم: [خب ار همون روز اول میگفتید و اینقدر پاسم نمیدادین به اینور و اونور] ناگفته نماند واسه شغلی آزمون دادم که ربطی به تخصص الانم نداشت و بیشتر مربوط به مدرک کارشناسیم میشد ولی با توجه به اینکه: *کی الان کار تخصصی مرتبط به رشتهش رو انجام میده؟! و کم کم یاد میگیرم* رفته بودم برای تصدی اون شغل که ناکام شدم!
پ. نوشت: در مورد عنوان باید بگم که به گویش لهجه یا زبان (یادم نیست کدومش درسته) شهر پدریم هست و معنیش این میشه که *ماشین رفته و تو جا موندی!*
مثلا حوصله نداشتم و میخواستم خلاصه بنویسم!