گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
محبوب ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مکالمه تلفنی» ثبت شده است

جمعه بعد از ظهر شماره خونه "مریم" افتاد رویِ گوشیم! برداشتم صدای یه بچه بود! "زهرا" بود، ولی یه لحظه شک کردم که خودشه یا "محمد­حسینِ"! می­خواستم ازش بپرسم که کی ای؟"زهرا" ای؟ یا ...؟! تغییر کرده بود صداش به­نظرم! بچه همسایه­س دیگه!!! از قدیم گفتن بچه همسایه زود بزرگ میشه! اعتنا نکردم به شَکَّم! احوال­پرسی کردیم، گفت دلم واست تنگ شده (آخی :) )، کی میای مشهد؟! بعدش ادامه داد:
می­خوایم برات زن بگیریم!!! زن دوست داری؟!!! (خب البته معلوم بود که اونور خط یکی بهش اینا رو میگه)
من خنده­ام گرفته بود و فقط در جوابِ سوالش گفتم: آره!!!
پ.نوشت: قصد دارم قبلِ اولین خواستگاری م حتما یه مطلبِ رمزدار بذارم! خیلی کلاس داره! مخصوصا اگه تویِ جلسه تبلیغِ وبلاگ ت رو هم بکنی!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۳ ، ۰۰:۵۸
یادگار