دیشب تا ساعت 1:36 بیدار بودم و داشتم فایلم رو آماده میکردم تا واسه دکتر "نا...ی" بفرستم. صبح سرکلاس *مهندسی سیستم* یه پیامک پاچه خوارانه و البته کاملا رسمی1 نوشتم و براش فرستادم که ببینم میلم و فایلم رو دیده یا نه. ساعتی بعد اس داد که: [سلام. صبح جواب ایمیلتان را دادم.] منم فورا زنگ زدم که ببینم نظرش چی بوده و براش توضیح دادم که تا ساعت 19 سرکارم و از اینجا نمیتونم میلم رو چک کنم! تقریبا راضی بود. امیدوارم هرچه سریعتر شرّ اصلاحیه از سرم کنده بشه.
بحث تعدیل این روزا داغه! داشتم پشت میزم کارم رو میکردم که دیدم صدای بقیه دوستان و مهندس "شه...ز" از اتاق "سهیل.ف.ج" میاد که دارن در مورد اسامی افراد لیست تعدیلی صحبت میکنن. منم سریع رفتم داخل؛ ماشالا جمع همه جمع بود و فقط گُلِ شون! کم بود؛ هم وارد شدم نمی دونم کی با اشاره به من از مهندس پرسید: [این چی؟!] مهندس هم جواب داد که: [اتفاقا ایشون از کساییه که رئیس ازش راضیه] منم از فرصت پیش اومده استفاده بردم و گفتم: [پس میتونم مرخصی بگیرم؟چهارشنبه؟] مهندس هم گفت آره. باز دوباره سریع پنجشنبه رو هم چسبوندم بهش! اون جا بود که گفت: [دکاتیر2 رو چکار کنیم پس؟مشکلی نیست ولی به دکتر "پ" هم بگو نیاد پس!] قرار شد بعدا در مورد 5شنبه صحبت کنیم3.
پ. نوشت 1: نوشتن ایمیل و پیامک رسمی و ادبی رو از دکتر "پ" یاد گرفتم! البته دکتر هم جدیدا دست از رسمی بازی برداشته و دیده شده از الفاظی مثل *چاکر آقای مح...ی گل* نیز استفاده کرده است!
پ. نوشت 2: مهندس "شه...ز" به مشاورامون یعنی مجموع دکتر "پ" و مهندس "عل...ه" میگه *دَکاتیر*
پ. نوشت 3: جمعه شب بعد این که از سفر شمال! برگشتیم و "مهتاب" رو تا دمِ خوابگاهش رسوندم، توی ایستگاه مترو شهید باقری بابا بهم تلفن کردن که ...! وقتی در جواب سوالشون که کی میرم مشهد، گفتم شاید نتونم به دلیل کارهایی که دارم زیاد مرخصی بگیرم و بیام، گفتن: [قرار بود که بیای!] شنیدن همین جمله باعث شد تصمیم بگیرم: شده بدون مرخصی گرفتن اضافه! چهارشنبه شب برم مشهد و شنبه شب برگردم. بلیط نیست ولی، همه پُرن!