مسابقه خواستگاری!
ت. نوشت1: این مطلب روز سهشنبه شروع به نگارش شد و مطابق با اتفاقاتی که طی روزای بعد (4شنبه و پنجشنبه) افتاد، ویرایش و تکمیل گردید.
پ. نوشت 1: ت. نوشت=توضیح نوشت
فردا (چهارشنبه) دکتر امتحان داره! این رو فقط من توی دفتر میدونم! چون چند روزی مهندس "شه...ز" نبودن دفتر، باید میرفت از خود رئیس مرخصی میگرفت ولی جرئتش رو نداشت! صبر کرده بود تا مهندس برگرده اما امروز دیگه باید اجازهش رو میگرفت. هی از من و بقیه میپرسید [چکار کنم؟!] یکی میگفت که به رئیس نگه و بره به مهندس "مه...ی" بگه، یکی میگفت: [برو با رئیس صحبت کن ولی نگو میخوای بری مشهد، بگو کاری دارم فردا نمیام]. از منم پرسیده بود که بهش گفتم: [میترسی؟! بابا من یکی از اولین مرخصیهام که دو روزم بود رو از خود رئیس گرفتم، اول با "مهدی...ه" و "مه...ی" هماهنگ کن بعد برو پیش رئیس بگو بهش که فردا نمیتونم بیام؛ بلافاصله و بدون اینکه اجازه بدی رئیس چیزی بگه، سریع پشتبندش بگو که با فلانی و فلانی هم هماهنگ کردم و کاری نداشتن باهام] ساعتای 11 بود که "مد...و" و "مجید.ق" از خرید خوراکیها! برگشتن و ما هم که اون دوروبرا بودیم رفتیم کمک که وسایل رو از توی ماشین ببریم توی اتاق آرشیو! بعد اینکه تمام خوراکیها منتقل شدن، دُکی به "مد...و" گفت که با رئیس واسه مرخصیش صحبت کنه! ما دمِ در، داخل راهرو وایستاده بودیم. رئیس بهش گفت که: [بره ولی بعد خودش رو آماده کنه که یک ماهی بره اصفهان]. من و دکتر این رو که شنیدیم چشامون گرد شد! دکتر جا خورد و منم بهش خندیدم؛ بهم گفت: [بدبخت شدم که!]2 بعدشم خودش رفت داخل. به رئیس گفته بوده که: [اگه اینجوریه مرخصی نمیخوام!]
جالبیش اینجا بود که مهندس "شه...ز" ساعت 13 اومد اداره!
نمیدونم چی شد و با کی صحبت کرد که شنبه هفته آینده رو هم مرخصی گرفت. من توی اتاقمون و روی صندلیم ولو! بودم که شنیدم داره با لهجه شیرین مِشَدی با تلفن صحبت میکنه، از صحبتاش فهمیدم که اونطرف خط خانوادهش هستن (خواهر بزرگه ش یا مادرش). بهشون گفت که داره میاد و چندجا اگه میخوان و میتونن قرار بذارن! فهمیدم منظورش رو و خندهم گرفت. قبل اینکه بیاد داخل اتاق، توی همون حالتِ وِلوم یک برگه گرفتم جلوی صورتم که خندهم رو نبینه! از کنار برگه یواشکی نگاهش میکردم، اونم چند باری بهم نگاه کرد. بالاخره برگه رو گذاشتم کنار و درحالیکه روم به مانیتورم بود آهنگِ *ع.رو.س و دو.م.اد همدیگه رو ندیدهبودن، حالا که دیدن، همدیگه رو پسندیدن، بادا بادا مبارک بادا* رو با دهن زدم و خندیدم! اومد کنارم نشست. یکم با هم حرف زدیم و بهش گفتم: [احتمال اینکه راتون بدن کمه ها! با توجه ب رنج سنیای که تو میخوای، الان دخترا امتحان دارن و از روزی که بهشون بگن خواستگار میخواد بیاد تا حداقل یک روز بعد خواستگاری ذهنشون درگیره و خونوادهشون احتمالا حاضر نمیشن که الان این اتفاق بیوفته، مگه اینکه طرف لیسانسش رو گرفته باشه]. بعدِ یکم فکر حرفام رو تایید کرد. یادم نیست تا ساعت چند اداره وایستاد.
چهارشنبه صبح بازم زودتر بیدار شدم و نمازم رو سریع توی خونه خوندم. وقتی رسیدم اداره، گرفتم روی صندلی (کنار شوفاژ و پشت به میز دکتر) خوابیدم! بعد چند دقیقه یکی اومد خودش رو انداخت روی صندلی دکتر! سرم رو برگردوندم، دیدم خودشه! بهش گفتم: [چرا نرفتی؟!] جواب داد که امروز میره! بعد خوردن صبحونه و شروع به کار ازش پرسیدم: [مگه امروز امتحان نداشتی؟!] که گفت: [نه! شنبه]. بعدِ یه سوالِ دیگهی من گفت که از اولش هم شنبه امتحان داشته نه چهارشنبه! الان که دارم مینویسم، میبینم آره منو بازی داده بوده! اولِ اول حرف از سهشنبه زده بود بعد کرده بودش 4شنبه! شانس آورد که من کار داشتم و این هفته رفتنم به مشهد کنسل شده بود وگرنه حالش رو میگرفتم!
چندی پیش یه بخشنامه اومد با عنوان *پاداش ازدواج*! توش نوشته بود به 15 نفر اولی که از تاریخ 22 آذر (17 ربیع الاول) برای اولینبار ازدواج کنن، از طرف صنعت 50 میلیون ریال بلاعوض بهشون میدن غیر اون 10 میلیون ریالی که گروه میده. سهشنبه به شوخی به دکتر گفتم: [اینم(بخشنامه) ببر و نشون خانواده خودت و دختر بده! بگو فعلا یه عقدی کنیم بعدا سرفرصت حرفهامون رو میزنیم!]. با خودش برداشت که ببره نشون خانوادهش بده.
آخر وقت چهارشنبه توی دفتر همه حرف از دکتر میزدن که رفته مشهد بره خواستگاری، هرکی هم از من از صحت و سُقمش میپرسید، میگفتم: [نه بابا! کارِ دیگهای داشت] به بچههای خودمونم میگفتم: [بابا ناسلامتی دانشجوی دکتراست ها! هرچند وقت یکبار باید بره پیش استادش]. البته قبل اینکه بخواد بره مشهد با دکتر بحث میکردم و بهش گفتم: [استادت بهت چیزی نمیگه؟! تو مگه نباید هر ماه بری پیش استادت؟! امتحان زبان بدی؟! به موضوع تِزت فکر هم کردی تا حالا غیر جمع آوری مقاله و ...؟! نظام آموزشی رو به سخره گرفتی؟!]
دکتر شنبه و یکشنبه رو مرخصی گرفت.
پ. نوشت 2: دکتر هم مثل من دوست داره برگرده مشهد و اگه بفرستنش اصفهان واسه یادگیری و انتقال تکنولوژی خب دیگه اینور به این راحتیها نمیگذارن که انتقالی واسه مشهد بگیره
:)