در ادامه پست قبلی و پیرو صفحه درباره من باید بگم که با گسترش نرمافزارهای پیام رسان، دیگه کمتر رغبت نوشتن توی وبلاگ داشتم و خاطراتم رو اونجا برای مخاطب یا مخاطبینم تعریف میکردم و اگرم قصد میکردم که شرح مفصلش یا وقایع اتفاقیه دیگه رو توی وبلاگ بنویسم بخاطر تنبلی و دچار روزمرگی شدنم پشت گوش میانداختم و بعدشم به فراموشی سپرده میشد. اونقدر هم وبلاگخونیهام زیاد شده بود که فرصتی برای وبلاگ نویسی نداشتم یعنی تا از سرِ کار برمیگشتم و میاومدم توی نت اول سری به ستارههای درخشان وبلاگم میزدم و وقتی تمومشون میکردم که روز به پایان خودش نزدیک شده بود و دیگه انرژی و فرصتی برای نوشتن پیدا نمیکردم. وقتایی هم دری به تخته میخورد و واقعا میخواستم بنویسم (مثل الان) اونقدر تحت تاثیر خوب نوشتن بلاگرای دیگه قرار میگرفتم که شیوه قلم زنی خودم رو قبول نداشتم و به نوعی دچار وبلاگزدگی (مانند "غربزدگی" خوانده شود) شده بودم و یه جورایی خجالت میکشیدم که بخوام چرند و پرند! بنویسم. حتی اگه قدیمترها چند نفری از شیوه نوشتنم تعریف کرده بودن ولی وجود وقفههای بلند مدت باعث شده بود که به نظرم بیاد دیگه مثل اون موقعها نمینویسم مثل همین الان که با خودم میگم: [اینا چیه که داری مینویسی؟ این چه طرز نوشتنه آخه؟]
وقتی یک عده رو میدیدم که توی وبلاگها از تصمیمشون برای ایجاد یک کانال و جایگزینی اونجا برای نوشتن میگفتن حرصم در میاومد که چرا باید اون نرمافزارا جای همه چی رو بگیرن؟!
چند روز پیش با مهندس "شا...ن" داشتم در مورد ارتباط تنبلی و پیشرفت تکنولوژی صحبت میکردم که تنبلی باعث اختراع چه وسایلی که نشده از اتومبیل و تلفن همراه گرفته تا گوشتکوب برقی! و ...؛ این رو بدین خاطر گفتم که همین الان توی وقت خالیم دارم در یک تکه برگه این مطلب رو مینویسم تا بعدا با استفاده از تکنولوژی تایپ صوتی گوگل وارد دنیای 0 و یکش کنم و بدم واسه چاپ!
بازم همین چند روز پیش داشتم فکر میکردم که از این نرمافزارهای پیام رسان اجتماعی حذف کاربری بزنم و بیام بیرون تا راحتتر بشم ولی خب با خانواده ارتباط مقرون به صرفه دارم اما گزینه حذف به مدت محدود یکی دو ماهه هنوز روی میزمه!