لمسِ تو!
يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ
شبی که مطلب نظم رو نوشتم خواب مدرسه ابتداییم رو دیدم، با تمام جزئیات شاملِ پلهها، راهروها، دیوارا و ... از دمِ در کلاس شروع کردم به راه رفتن و از پلهها رفتم پایین و رسیدم به وضوخانهش. حسِّ خوبی بود ولی من تنها بودم! مدرسه خالی بود، دوست داشتم بچههای اون موقع مدرسه و دوستام هم میبودن.
دیشب که برنامه جمعه هفته آینده رو تنظیم میکردم، خواب دیدم طلبیده شدم مشهد و آخر هفتهای داشتم میرفتم مشهد.
امشب هم دوست دارم خواب ببینم، خوابِ تو رو! ...
۹۴/۱۰/۲۰