اصلاحیه 2!
سه شنبه اواخر وقت رفتم پیش مهندس "شه...ز" و مرخصی فردا و پنجشنبه! م رو قطعی کردم. گفت: [4شنبه مرخصی ای، 5 هم! جمعه هم! شنبه هم!]. چون باید یه سری کارا رو آماده میکردم که پنجشنبه که دکتر "پ" میاد کارا زیاد لنگ نباشه یک ساعتی اضافه کار وایستادم. وایستادنم خوب بود چون فیش های فروردین رو هم ساعت 17 آوردن، سریع ی کپی ازش گرفتم و همراه کپی شناسنامه و فرم های مربوطه دادم به بچه ها که فردا اسم منم واسه ثبت نام طرح ح! بنویسن، فقط کپی کارت ملی نداشتم که قرار شد اون رو بدم به "مرتضی.ق" که خونه ش نزدیکه خونه مِ تا فردا بیاره اداره. موقع اومدن بیرون از دفتر میدونستم یه چیزی جا گذاشتم! از درب شمال خارج شدم و با تاکسی رفتم تا سر کوچه. تاکسی بنزین نداشت!
ب. نوشت: از ادامه مطلب اطلاع دقیقی در دسترس نیست! فقط اینا یادمه:
تاکسیِ نه که بنزین نداشته باشه، نه، بنزینش خیلی کم بود و از اونجایی که از ابتدای بابایی-صیاد جنوب یکم شیبِ خیابون، راننده از فرصت استفاده کرده بود و سویچ ماشین رو هی باز و بسته می کرد! و همینجوری داشت می رفت، من هنوز با تعجب داشتم نگاه می کردم که ببینم چه خبره که یکی از دو مسافر دیگه بهش گفت کاره خطرناکی داره میکنه و ممکنه فرمون قفل بشه. راننده هم جواب داد که نه مراقبم و ازین حرفا البته بعدش ی مثالی زد که یکی از رفقاش توی جاده با زن و بچه ش بوده و شبیه همین کار رو میکرده که منجر به کشته شدنشون شده (حالا یادم نیست کیا کشته شده بودن، همه شون یا زن و بچه ش؛ البته اگه همشون کشته شده باشن کسی نبوده که تعریف کنه راننده توی ماشین چه کار میکرده!) بعد شنیدن این حرفش قیافه همه مون (ما سه تا مسافر) دیدنی بود!
از اصلاحیه پایان نامه م زیاد چیزی یادم نیست که توی عنوان چرا زده بود *2* ولی فکر کنم چهارشنبه ش میخواستم برم دانشگاه پیش استادم. البته هنوز اوکی نداده بود واسه اصلاحیه م :(
ما هی حساب میکنیم میبینیم از اردیبهشت تا دی کلی مونده که!:پی
حالا به اوج هم برنگشتم ملالی نیست، فقط برگردم :)