post/101
سه شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۳۸ ب.ظ
امروز زنگ زدم به "محمد.س"1 تا ازش چندتا سوال کنم...ازم پرسید: [هنوز ازدواج نکردی؟!] براش یکم توضیح دادم و میزان پیشرفتم رو براش شرح دادم! و البته چیزای دیگه! بعد من ازش پرسیدم که: [تو چی؟!کاری نکردی؟] جواب داد: [نه، خسته م! "حسش نیست"!!!] بهش میگم: [تصمیم بگیر، یک قدم بردار، حس ش هم میاد] و البته گفت که خانواده موردهایی رو معرفی کردن!2
"محمد" بهم تعارف کرد که اگه رفتم اصفهان، برم خونه ش حتی آخر هفته هایی که خودش میره شیراز! تعریف کرد که توی عید "حمید.ح" با خانمش یه هفته ای رفته بودن خونه ش!3
ب. نوشت: از "پ. نوشت" های این مطلب اطلاع دقیقی در دسترس نیست!
سلام