کفش مجلسی!
از شب قبل پیراهن خوبه م! رو اتو و صورتم رو هم ی نمیچه اصلاحی کرده بودم چون قرار بود دکتر "پ" رو اینور سال برای آخرین بار ببینم. صبح امروز هم خوابم نبرد! ساعت 8:30 بچه ها رفتن کلاس مهندسی سیستم. دوروبر 9 بود که "علی.ح.cp" اس داد بهم که: ["شه...ز" میگه اگه مرخصی میخوای برو] منم سریع رفتم به "مد...و" اس ام اس رو نشون دادم! اول گفت: [از کجا بدونم راست میگه؟ چرا "شه...ز" به من نگفت؟] گفتم که "علی.ح" اصلا خبر نداشته که من مرخصی میخوام بگیرم و خلاصه راضی ش کردم و مجوز ساعتی م رو ثبت سیستم کرد. از درب شمال سوار ماشین شدم تا میدون سبلان. از اون جا هم پیاده رفتم خونه تا شناسنامه م رو بردارم. "علی.ا" هم خونه بود و نرفته بود سرکار! حواله کفش م رو برداشتم که اگه وقت کردم برم کفش هم بگیرم از شعبه چهارراه زرتشت. یک لیوان آب سرد خوردم و زدم بیرون. با مترو رفتم انقلاب. ساعت 10:45 مجمع ناشران ...! بودم. جایزه م رو که یک کارت هدیه بود رو تحویل گرفتم. چون ساعت هنوز 11:15 بود و به نظرم وقت داشتم از انقلاب با مترو رفتم چهارراه ولیعصر تا با اتوبوس های بی.آر.تی برم چهاراه زرتشت. البته شاید از همون میدون انقلاب می تونستم سوار بی.آر.تی ها بشم! قصدم خرید یک کفش مجلسی بود برای همین از بیرون مغازه تمام مدل های مجلسی رو یه نگاهی کردم، البته دیروز از "سهیل.ف.ج" که قبلا با خانمش رفته بود همون شعبه و کفش مجلسی خریده بود، مدل کفشش رو پرسیده بودم. دو سه تا مدل رو درنظر گرفتم و رفتم داخل. یکی رو که شماره مناسب من رو نداشت، از یکی هم که خوشم نیومد! موند فقط همون یکی "سهیل.ف"! جوری نبود که کفش بگه: [من مالِ تو هستم]! منم که سخت انتخاب! ولی چون باید میخریدم، همون رو برداشتم (البته با خودم گفتم چون خانم "سهیل.ف" باهاش بوده و با سلیقه یه خانم خریده شده، دلم یه جورایی قرص بود!). با مترو اول رفتم خونه، کفش م رو گذاشتم و بازم ی لیوان آب سرد خوردم و زدم بیرون. ساعت 13 رسیدم سرکار، از همون جا بدو بدو رفتم ناهارخوری، آبگوشت تموم شده بود و عدس پلو با گوشت خوردم. عصر هم که دکتر "پ" اومد.
ب .نوشت: عکس کفش به پیشنهاد یکی از خوانندگان! در ادامه
عکس کفش؟! اینم ایده ایه، باشه الان میگذارم :)