پنج شنبه: رستوران
پنجشنبه بعد کارمون با بچهها رفتیم رستوران ...! آخه همسرِ "سهیل.ف.ج" تهران نبوده و مجرد بود! ما هم رفتیم باهش. البته من با "سهیل" رفتم و "محمد.ل.ف" هم با "مجید.ق" اومد. "مجید" چلو قزل آلا سفارش داد و با خودش برد! ما سه نفر هم همونجا میخواستیم بخوریم. "محمد" چلوکباب دورو!1 با نوشابه و ماست موسیر، "سهیل" کباب برگ گوسفندی بادورچین و دوغ، منم چلوکباب برگ گوسفندی با دلستر سفارش دادیم. البته موقع آوردن غذا حکایتی بود! فقط غذای من رو درست آورده بود! یعنی 3 پرس چلو کباب برگ گوسفندی آورد برامون! "محمد" گفت که دورو سفارش داده و بعد این که از پیشخدمتی که غذاها رو آورده بود پرسید که دوروئه! شروع کرد به فشار نارنج و ریختن آبش روی برنج و ... ولی همچنان که با غذای هم مقایسه میکردیم تفاوتی حس نمیکردیم! واسه همین پیشخدمت رو صدا زد و گفت: [این دوتا که فرقی نمیکنن باهم]، پیشخدمته هم اعتراف کرد که تازه اومده و به غذاها وارد نیست و یکی دیگه رو صدا زد. معلوم شد که اشتباه شده. دوتا غذا رو بردن و درستش رو برگردوند.
پ. نوشت1: دورو یعنی یک رو کوبیده، روی دیگه برگ!
:) ممنون