پیراهن!!!
شنبه ساعت 17:30 با "محمد.س" انقلاب قرار داشتم اما زنگ زد که دیرتر میاد! واسه همین منم با "مجید.ق" رفتم فروشگاه اتکا حسن آباد تا لوازم التحریر فانتزیایی که سرِ کار خریده بود رو با یه سری چیزِ به درد بخور عوض کنه! بعدشم گفت: [بریم سمتِ لوازم منزل] آخه متاهله و در آستانه باهم شدن! منم پوشاک رو که دیدم گفتم اول یه چرخی در قسمتِ پوشاک بزنیم. یه دمپایی دیدیم به قیمتِ چهل و خورده ای هزار تومان! همین مورد باعث شد کفش رو بی خیال شیم! نوبتِ پیراهن شد، دنبالِ یه پیراهن سبز!!! بودم، قیمتاش از چهل و خورده ای شروع میشد تا هشتاد و خورده ای، دمپاییه و شلوار 125 هزار تومانی! کارِ خودش رو کرده بود! بی خیالش شدیم رفتیم بالا!
ببخشید! این تیکه ش ممکنه چندش آور باشه!: من نمیدونم چم شده بود که آبریزش بینی پیدا کرده بودم و دنبالِ دست شویی میگشتم! آدرس دادن که بیرون ساختمونه! علی الحساب یه آب سرد کن پیدا کردم! و یه مقداری مشکلم رو رفع کردم.
"مجید.ق" قیمت چندتا لپ تاپ رو واسه خواهرش نوشت و برگشتیم پایین. دستشویی هم رفتیم! آخیش!
امروز صبح، سخت! مشغول کار بودم! که اومدن صدامون کردن که بیاین غذاخوریه بغل پیراهن انتخاب کنین. رنگا و سایزای مختلف داشت. به قولِ "سهیل.ف.ج" باید خانمامون می بودن که تویِ انتخاب کمکمون میکردن! مهندس "مه...ی" گفت: [چون قراره کت و شلوار سورمه ای هم بِدن یه پیراهنی بردارین که به کته بیاد] سخن مهندس رو به بچه ها منتقل کردم اما بهشون گفتم: [که چه کاریه؟! ما که پیراهنایی داریم که به رنگ سورمه ای کتی که میخوان بدن بخوره، این رو یه رنگ متفاوت برمیداریم]! که با استقبال دوستان همراه شد. یه سبز ش رو برداشتم!!! گفتم بعدا به درد میخوره!!!
ب. نوشت: از تاریخ نگارش این مطلب، اطلاع دقیقی در دسترس نیست!
ای حالم بهم خورد (آب سرد کن)
خب قبلا اینجا (http://yadegari901019.blog.ir/1393/06/31/%D8%B9%D9%86%D9%88%D8%A7%D9%86-%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF) گفته بودم که دارم ی کارایی میکنم