سوختگی درجه ...!!!
سر میز صبحانه بودیم و داشتیم نون پنیر با چای شیرین می خوردیم که تلفن هی زنگ می زد! شک کردم که تلفن ماست یا پارتیشن بغلی مون! سرمو اونور کرده بودم، نمی دونم چی شد که یهو دستم یه تماسی پیدا کرد با لیوان چایم! و همش ریخت رو شلوارم! واااایی... اول به فکر این بودم که با شلوار خیس چکار کنم؟ ولی کم کم حرارت رو حس کردم!سریع از بدنم فاصله دادمش! "سهیل.ف.ج" بهم کلید اتاقشون رو داد و گفت: [یه شلوار کار رو جالباسی هست، برو شلوارتو عوض کن] رفتم یه گوشه که از طرف اتاق مهندس "مه...ی" دید نداشته باشه، داشتم شلوارمو در میاوردم که دیدم یه نفر از اون ور رد شد! منم که حواسم نبود به این که اتاق اینا سه نبشِ و وییوش! خوبه. ادامه ندادم و رفتم پشت یه میز این بار خیلی محتاطانه شلوارمو عوض کردم. تا اومدم بیرون مهندس "مه...ی" هم داشت رد میشد که منو دید و گفت: [شلوار نو مبارک]
شلوارم رو که عوض کردم رفتم دستشویی تا بشورمش، البته زیریِ! هم خیس شده بود اما دیگه ضایع بود که ...! "سهیل.ف.ج" گفت: [فکر کن رفتی دریا!]، بعدشم بردمش اتاق "سهیل.ف.ج" انداختمش روی یه صندلی جلوی کولر تا خشک بشه. هر کی میدید یه تیکه مینداخت. به بیشتریا توضیح داد که علت پوشیدن این شلوار کُردی! چی بوده. اتفاقا بعد ناهار رفتیم واسه اندازه گیریِ کت و شلوار! با همون شلوار، کت پوشیدم!