اولین مهمان! اولین میزبانی! 1
شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۳، ۱۱:۰۶ ب.ظ
گفت:
- آقای "مح...ی" اشکال نداره! بره؛ مظلومه و ... ولی قبلش بیا یه چی بگم بعدش برو.
منم در حالیکه بقیه نشسته بود همونجور سرپا به صحبتهاش گوش دادم و وقتی دیدم ساعت 15:50 شده بهش گفتم که من میرم دیگه!
سریع زدم بیرون و بدو بدو رفتم درب شمال! آخه صبح لپتاپ همراهم بود و باید اونا رو بر میداشتم و واسه رسیدن به درب جنوب و سوار شدن به سرویسها عجله میکردم. تند نمیدویدم اما حس کردم خرفت شدم! با اینکه هنوز لاغرم و هنوز به وزنم چیزی اضافه نشده، با اینکه توی این مدتی که تهران بودم کم پیادهروی نکردم؛ بالاخره چند سالی هست که ورزش نمیکنم و به توصیه مامان گوش ندادهام!!!
تا صیاد نرم بدو اومدم و یه ماشین گرفتم تا درب پارکینگ، 500 تومان! زود رسیدم یعنی اگه پیاده هم میآمدم میرسیدم! همون اول زنگ زدم به "مهتاب"، گفت:
- بعدا خودم بهت زنگ میزنم.
یه ده دقیقهای منتظر حرکت اتوبوسا بودم. ساعت 16:30 رسیدم خونه. یه آبی خوردم و پنجرهها رو باز کردم آخه هنوز کولرمون راه نیافتاده! چون هوا همینجوریش گرمِ و با روشن شدنِ اجاقگاز هم خونهی 35 متریمون گرمتر میشه! واسه درست کردن چای، آب ریختم تویِ کتری تا آبجوش رو توی فلاسک (فلاکس) آماده داشته باشم و هروقت خواستیم فقط چایی بریزیم توش و باعث گرما خوردن بیشتر مهمونای عزیزم نشم! تویِ فاصلهای که آبا جوش میخواست بیاد رفتم یه کمی میوه (موز و هلو) و یه نکتار آبانبه خریدم و گذاشتمشون تویِ یخچال تا خنک بشن. "مهتاب" زنگ زد و گفت تازه کاراش تموم شده و اضافه کرد که ناهار نخوردن! گفت که هر وقت سوار مترو شدن زنگ میزنه که من برم دنبالشون!!! پیاده بابا! :دی
فرصت داشتم! اول زیرِ دوش البته سرم رو نشستم! بعدش یه خطِ ریش گرفتم! حواسم هم به جفت گوشیهام بود که زنگ نخورن! 17:20 اینا بود که زنگ زد و گفت سوار مترو شدن و با محاسبه 4تا ایستگاه فاصله بینِ علم و صنعت و سبلان و 2 دقیقه زمان بین هر ایستگاه، تخمین زدم که 8 دقیقه تویِ راه باشن البته موقعی که زنگ زد داشتم حاضر میشدم که برم دنبالشون. باهم رسیدهبودیم مترو سبلان.