گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
محبوب ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|

اولین روز کاری 95

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۵۴ ب.ظ

قصد داشتم که از تمام فرصتم واسه حضور در مشهد استفاده کنم واسه همین توی بهمن ماه و موقع خرید بلیط برگشت برای ساعت 21:10 روز جمعه 13 فروردین بلیط گرفته بودم که از 13 به­در هم نهایت بهره رو ببرم هرچند که بارندگی­ای که از بامداد 13اُم شروع شده بود تقریبا خیلیا از جمله ما رو هم خونه نشین کرد1.

ساعت 9:45 صبح شنبه رسیدم تهران و بلافاصله خودم رو رسوندم خونه2 و فقط کیف پول رو از توی کاپشنم برداشتم و کاپشنم رو از تنم درآوردم و همراه با چمدونم انداختم جلوی در3 و در رو بستم و چون روز اول بود با همون کفش­ مجلسی!!! شروع کردم به دویدن تا نیم ساعته خودم رو برسونم. واقعا خانما چجوری کفش پاشنه بلند 10-7 سانتی پا میکنن و راه میرن باهش؟! خب البته هیچ­وقت بدو بدو نمی­کنن. همه چی دست به دست هم داده بود! نگاه کردم دیدم هیچی پول ندارم که کرایه تاکسی بدم واسه همین راهم رو کج نموده و رفتم بانک قوامین تا پول بگیرم، چون عجله داشتم گزینه­ای که فکر می­کردم 8000 تومان پول میده رو انتخاب کردم بعد دیدم ی تراول پنجایی به اضافه دوتا ده و دوتا پنج هزار تومانی داد!:|

سریع بدو رفتم سمت میدون سبلان ولی ی جاهایی دیگه نای دویدن نداشتم و فقط تند راه می­رفتم، به هر جون کندنی بود 10:45 خودم رو به میدون رسوندم، اون­جا هم 5 دقیقه­ای معطل ماشین شدم. خواستم جلو بشینم ولی چون فقط یک خانم باهامون بود برای راحتی­ش گفتم: [بفرمایید شما جلو بشینید] هیچ­کدوم از 4 نفرمون پول خردی کمتر از 5 هزار تومانی نداشتیم. همه قبل از من پیاده شدن، راننده فقط 2000 تومان می­تونست بهم برگردونه یعنی کرایه 1500 می­شد 3000! تصمیم گرفتم برای این­که به موقع برسم از درب پارکینگ­ها که توی صیاد هست برم واسه همین زیر پل ...! پیاده شدم4. بدو از پل عابر رد شدم و رفتم اونور و رفتم داخل. نگهبانی که بهم گفت: [حالا میای؟!]5 کارتم رو زد و گفت که مرخصی واسم ثبت نشده، هرچی هم زنگ می­زدم دفتر کسی جواب نمی­داد، آخرش زنگ زدم به تلفن اتاق سابق خودمون و "مجید" گوشی گرفت و گفت که احتمالا رفتن عید دیدنی! به هر جون کندنی بود تونستم برم داخل6.

چون خسته بودم دیگه اضافه­کار واینستادم و اومدم خونه.

از همون روز قسمتی از کمرم که محل اتصال گردنم هست درد میکنه، بعضی وقتا تیر می­کشه شدید؛ فکر کنم از دویدن با کفش مجلسی باشه. دردش شبیه دردیه که توی دوره آموزشیِ سربازی م می­کشیدم و تقریبا از همون ناحیه س (اون موقع یک آمپول عضلانی روغنی تزریق کردم، نصفش رو به یک سمت زد بقیه­ش رو سمت دیگه!). فکر کنم باید برو دکتر متخصص. فقط امیدوارم مشکل جدی­ای نباشه.

پ. نوشت 1: هرچند ما از اون خونواده­هاش نیستیم که 13 فروردین هر سال رو بیرون باشیم یا به نحسی­ش اعتقاد داشته باشیم.

پ. نوشت 2: نزدیکای خونه وقتی ساعت 10:30 بود زنگ زدم به دفتر و به مهندس "شه...ز" گفتم واسم ساعتی رد کنه که خودم رو تا ساعت 11 می­رسونم.

پ. نوشت 3: همون چند ثانیه دیدم "علی.ا" بخاری و کتاب­ها و کلا هرچی روی میز داشته رو با خودش برده (علی توی شهر خودش استخدام شرکت آبفا شد و رفت خرّم آباد).

پ. نوشت 4: قبل پیاده شدن به راننده گفتم چند لحظه صبر کنه تا برم از میوه فروشیه یا سوپریه پول رو خرد کنم ولی هیچ­کدوم نداشتن! یعنی نخواستن که بدن!

پ. نوشت 5: یکی نیست بگه: [آخه به تو چه؟! دوست دارم الان بیام] من همون­جور که نفس نفس می­زدم گفتم: [4 ساعت می­تونم ساعتی بگیرم الان ساعت یازدهه، بعدشم تازه از مسافرت برگشتم] یکی دیگه از نگهبانا که سابقه خیلی بیشتری داشت و 30 ساله دوم کاری­ش هست بهم گفت: [خوش اومدی] منم در جوابش گفتم: [ممنون. سال نو تون هم مبارک] یکی مثه سگ! پاچه می­گیره یکی این­جوری برخورد می­کنه.

پ. نوشت 6: همون نگهبان خوبه گفت: [داره دیر میشه، کارت ترددِت رو بذار و برو داخل. بعدا یه برگه مرخصی از دفترتون بیار برامون] بعدا که رسیدم دفتر و رفتم پیش مهندس "شه...ز" بهم نشون داد که همون ساعت 10:30 واسم مرخصی رو ثبت کرده و احتمالا همون نگهبان پر روئه یجا حواس­پرتی کرده. موقع ناهار که رفتم پایین تا کارت تردد که همون کارت غذامون هم هست بگیرم دوباره همون نگهبانه گفت: [چرا دیر اومدی؟!...] ولی من اصلا محل بهش ندادم و از اون یکی نگهبان دیگه تشکر کردم و اومدم بیرون.

نظرات  (۱۲)

سال نوتون مبارک :)
پاسخ:
ممنون :)
سال نو شما هم مبارک
سلام به به جناب مهندس سال نوتون مبارک
چه روز بدو بدویی قشنگ موقع خوندن انگار میدوییدم
از مشهدم تعریف کن یه کم. مزدوج نشدی؟
پاسخ:
سلام
سال نو شما هم مبارک، قبلا تبریک نگفته بودم؟! :( 
دردم رو چ کنم؟! بعضی وقتا در یک حالت ثابت هم که هستم تیر میکشه :|
باشه:)
ولی خبری جز سلامتی و بارش رحمت الهی نبود! :)
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام.شبتون خوش.سعی کردم تا اونجایی که تونستم مطالب وبلاگتون رو بخونم.خاطرات جالبی بود و مطمئنن وقتی خودتون دوباره این نوشته ها رو میخونید همشون توی ذهنتون تکرار میشن. قلمتون همیشه سبز

*ممنون از اینکه منو قابل دونستین که ** ****** **** ********** ******** ** ****.امشب هم به خاطر اینکه روز شرف الشمس بود براتون سوره شمس رو خوندم و دعا کردم
پاسخ:
سلام
وقت شما هم بخیر
بله، موقعی که مطالب از دست رفته م رو داشتم بازنگاری میکردم و میاوردم اینجا، یاد تک تک اون لحظات می افتادم
ممنون از توجه و اظهار لطفتون
بله دیدم!
خیلی خیلی لطف میکنید.
به نظرم حتما برو دکتر
پاسخ:
یکی دو روز دیگه صبر میکنم اگه خوب نشدم حتما میرم
بعد مدتها اومدین :)
بعد دوباره نیومدین!!!!!
پاسخ:
هستم ولی خستم!
میام میام :-)
ما حتی با بارندگی مراسم سیزده بدر را اجرا کردیم. دلتون فوز :)))))))
پاسخ:
خب حتما بارندگی سمت ما بیشتر بوده!
بعدشم کار شما درسته خب
دلمون چی؟!
فوز یعنی بسوزد ، تو کودکیتون این کلمه نبوده :))))
پاسخ:
خیر!
البته از کودکی مون اطلاع زیادی در دسترس نبوده! :))
بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام.روزتون مبارک. هم چنان منتظر پست جدید هستیم.


***** ****** ** ** **** * **** *** ** **** * **** ************ ** ****** ** *** * ******** ***** ** ***** ** ***** ****** **** ** ***** *** ********** *** **** ** *** ****
پاسخ:
سلام
ممنون
:)
سلام.
چه خاطره ی پر هیجانی :)

امیدوارم دردتون بهتر بشه.


پاسخ:
سلام
:)
ممنون. خوب شدم
گزینه 8 هزار تومنی آحه کی تا حالا بوده :) !
پاسخ:
شرایط عادی نبود خب :|
غیبتتون طولانی شده هااااااا
پاسخ:
:|
باشه حاضری میزنم :)
۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۷:۱۲ مونولوگ با پنیر اضافه
  :/
پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">