یهویی!1
قصد داشتم 5 روزِ هفته ماقبل آخر دی رو مرخصی بگیرمو برم مشهد تا به دوتا سالگرد! برسم ولی خب شرایط کاری جوری شد که انجام همچین کاری محال بشه، هرچند حضور "مهتاب" هم باعث شد نتونم به تنها گذاشتنش توی تهران فکر کنم. تقریبا یک ماهی زیر فشار و استرس کاری شدید بودم، همون روزا ب خودم میگفتم که بعد اینکه کار رو تحویل دادم دو روزی مرخصی میگیرم. قرار بود کار رو تا اول بهمن تحویل بدیم که نشد. هی از طرف بالادستیها مون زیرفشار بودیم که همه منتظر کار شما هستن و ...! بالاخره هرجور بود پنجشنبه 8 بهمن کار رو تحویل دادیم و نفس راحتی کشیدم. نیاز داشتم چند روزی از محیط کاری دور باشم و استراحت کنم واسه همین دنبال دو روزی بودم که با اتصال ب پنجشنبه و جمعه برم مشهد. دوشنبه 12 بهمن تست یکی از پروژههامون بود وقتی ظهر بهمون خبر رسید که موفقیتآمیز بوده، بیدرنگ تصمیم گرفتم که برم دفتر مهندس "شه...ز" و در مورد مرخصی باهاش صحبت کنم. وارد دفتر که شدم اول در مورد تست صحبت کردیم، بعد بهش گفتم که میخوام دو روز مرخصی بگیرم، یا فردا و پسفردا (سهشنبه و چهارشنبه) یا شنبه و یکشنبه. اولش یکم گیر داد که تو هی مرخصی میگیری و میری مشهد ولی کاری نمیکنی (ازدواج نمیکنی). گفت: [باید زنگ بزنم ب پدر یا مادرت ببینم میری اونجا چکار میکنی؟] منم در جوابش گفتم که: [زنگ بزنین! اتفاقا ی بار گفتن اینجوری که نمیشه! میای بعد میری تا دو ماه بعد]. گفت: [فردا که رئیس نیست] بلافاصله گفتم: [چهارشنبه هم بیاد و من نباشم ب جایی برنمیخوره] خلاصه قبول کرد و گفت: [همین الان هم میتونی بری، برات ساعتی رد میکنم]1. زنگ زدم به "مریم" و گفتم مرخصی گرفتم و اگه میخواد جایی! قرار بذاره، بذاره. رفتم سایت که بلیط بگیرم ولی اینترنت قطع بود واسه همین زنگ زدم به "مهتاب" و گفتم که فردا و پسفردا رو مرخصی گرفتم و نت مون قطعِ و برام بلیط بگیره2. برنامهیِ قطارا رو بهم گفت و ب دوتا قطار مناسب رسیدیم! یکی نگین چهارتخته که حرکتش ساعت 16:45 بود و دیگری غزال 20:35. من نظرم روی نگین بود چون هم ده-دوازده تومنی ارزون تر بود هم زودتر میرسیدم و حتی امکانش بود که بابا بیان دنبالم ولی "مهتاب" خیلی تاکید داشت که میرسم بهش یا نه! چون باید خونه میرفتم و ساکم رو جمع میکردم، راضی شدم که با دومی برم. "مریم" بعدا زنگ زد تا ببینه تونستم بلیط بگیرم یا نه که زنگش رو بزنه!
خلاصه اینجوری شد که یهویی امام رضا (ع) منو طلبید و مسافر مشهد شدم
پ. نوشت1: ساعتای 13:30-14 بود.
پ. نوشت2: بهش گفتم بلیط هواپیما رو هم چک کنه ولی دیدم گرونه! و به همون قطار راضی شدم.
+چه عب شما پست گذاشتین:))
خیلی ممنون، اتفاقا دعاگوی شما و مادرتون هم بودم، حالشون چطوره؟