گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
محبوب ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|

اولین سفر 94!!!

شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ب.ظ

فلش اول آهنگ های قدیمی تر بود که از توی سیستم خونه برداشته بودم و قبلا هم در مسافرتا ازشون استفاده کرده بودیم. توش 15 تا آهنگ بود و بیشترش هم مناسب و ملایم بود! دعای کمیل و *آمده ام ای شاه* هم بود توش! دعای کمیل رو به دلیل تکان های چندباره فلش نتونستیم تا آخر گوش بدیم و منم دفعه یکی مونده به آخر اتمام حجت کرده بودم که اگه دفعه دیگه قطع بشه و از اول بیاد، میرم تِرک بعدی.

یادم نیست از کجا من نشستم پشت رول ولی تا سه راهی *بش...ه* من رانندگی کردم البته توقف هم داشتیم بین راه از جمله توقف واسه ناهار و نماز (شایدم نماز و ناهار!)

ادامه دارد....

ب. نوشت1: ادامه ش رو به لطف بلاگفا دیگه قسمت نشد بنویسم ولی الان (94/10/09) یکمی ش رو می نویسم:

تعداد آهنگ ها توی فلش دوم زیاد بود و هربار که توی ماشین می نشستیم چه توی جاده چه داخل شهر سعی می کردم آهنگ های گوش نداده شده رو بیارم که از همه شون فیض کامل رو ببریم. توی راه برگشت بودیم و من پشت رول نشسته بودم و آهنگ ها داشتن پِلِی می شدن که یک دفعه بعد صدای ی بچه یک خانمه شروع کرد به خوندنِ: [من و تو، از مالِ دنیا، چی داریم غیرِ یه خونه؟] :) قبل این که کلامش کامل منعقد بشه! سریع زدم تِرَکِ بعدی...آخه من چه می دونستم قبلا جناب "فریدون" وقتی اونور آب بودن با "هنگامه" بانو کار مشترک داشتن! بیشترشون رو هم تازه دانلود کرده بودم و اصلا گوش نداده بودم.

ب. نوشت1: اون مرغایی که توی کارتن بودن! موقع بردنشون یا برگردوندنشون، یکی شون توی کارتن حامل جون میده! :-|

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۲۹

نظرات  (۲)

باز خوبه اون وسط فریدون نامی ام بوده، من فکر کردم کل مسیر رو مداحی و مولودی و دعا شنیدین:)
...
+یاد یکی از بچه های اینجا افتادم که به باباش یه فیلم معرفی کرده بود بعدم هیچی دیگه!...:))
پاسخ:
:)) دعا و ...، خب هرچی mp3 داشتم رو سریع ریخته بودم توی فلش ها، فرصت سلکت کردن نبود :دی
خدابیامرزتش! :))
۱۰ دی ۹۴ ، ۱۷:۵۸ خانوم مهندس
جریان این مرغا چی بود؟ قرار بود بخورینشون دیگه؟
پاسخ:
ی مدتی دامادمون زده بود توی کار مرغ! ی چندتا مرغ خریده بود و از تخم مرغ هاشون استفاده میکردن، قبلش خودشون رفته بودن مسافرت بعدش ما رفتیم، تا تابستون مرغا رو داشتن، دفعه قبل که رفتم خونه گفتن فروختن شون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">