گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
محبوب ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|

عباس آقا!

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۱۲ ق.ظ

داشتم می رفتم تا از نونوایی توی فرامرز 8 (مشهد) نون بگیرم، هوا تاریک بود. به نزدیکای نونوایی که داشتم میرسیدم دوتا ماشین بزرگ دیدم و البته تعطیلی همه مغازه های اون جا از جمله نونوایی. بعد یهو توی همون ظلمات تاریکی ی مرد میانسالی جلوم ظاهر شد و ازم پرسید: [عباس آقا؟] اول به نظرم رسید اونم اومده نون بگیره و فکر کرده من نونوام! (نونوا هم شاید اسمش عباس آقا بوده باشه!). گفتم: [نه]. بهم گفت: [نه! عباس آقایی!] منم که حس کردم داره میاد دنبالم سریع در حال دور شدن ازش با فریاد جوابش رو دادم که: [نـــــــــــــــــــه!] و همون جا از خواب پریدم!:-SS الان میخوام ی لیوان آب بخورم و دوباره بگیرم بخوابم!:-/

پ. نوشت:

  1. شاید به خاطر همینه که میگن شب غذای سنگین نخورید! خوردید هم با شکم پر نخوابید.
  2. چون لپ تاپ روشن و درحال دانلود بود و خیلی وقت هم چیزی ننوشتم، گفتم بیام سریع بنویسم خواب پریشان م رو، که هم ضربان قلبم به حالت نرمالش برسه و هم بعد مدت ها یه چیزی نوشته باشم!
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۱/۲۸
یادگار

تهران

نظرات  (۱)

عجب افکار روزانه مشوشی داشتین که شب خواب این مدلی دیدین!!
پاسخ:
افکار روزانه مشوش؟! یادم نیست!
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">