گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
محبوب ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|

همیشه به یادم هست!

سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۵۷ ب.ظ

از بیرون که اومدم خونه، سریع رفتم داخل. یه طوطی تویِ خونه بود! من رو که دید شروع کرد به حرف زدن! سلام و احوالپرسی و تملّق از من! همه ش رو مامان یادش داده بودن تویِ زمان خیلی محدود! خیلی ذوق زده و خوشحال بودم. مامان بهم گفتن: [همیشه به یادت هستم] خیلی خیلی از شنیدن این حرف خوشحال شدم، پس از مدت ها انتظار یه نشونه دیدم! البته یه کمیناراحت بودم! من چطور می تونستم تویه این زمان اندک به طوطی حرفی یاد بدم که در وصف مامان باشه؟ چطور میتونستم محبتشون رو جبران و خوشحالشون کنم؟ از شدت ذوق از خواب بیدار شدم ولی چون هنوز گوشی م زنگ نخورده بود از جام بلند نشدم و وقتی هم گوشی م زنگ خورد ترجیح دادم بیشتر از خواب شیرینم استفاده کنم و از سرویس جا بمونم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۱۲
یادگار

نظرات  (۱)

چه خواب قشنگی
این پستا کجا بودن من ندیدم :)
پاسخ:
این پست در ادامه همون پستت های بلاگفا بود که از دست رفته بودن. این رو توی یک کاغذ نوشته بودم و مشهد بود، این دفعه که رفته بودم اوردمش اینجا!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">