گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

گاه-نوشت-های یک مسافر

می_نویسم یادگاری تا بماند روزگاری؛ گر نبودم روزگاری این بماند یادگاری

آخرین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
محبوب ترین مطالب
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|
مطالب پربحث‌تر
  • ۹۵/۰۸/۱۱
    :|

حسِّ گوسفند بودن!

يكشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۴۰ ق.ظ

امروز سرویسِمون نیومد، ده دوازده دقیقه منتظر شدیم تا بجاش سرویس امام حسین اومد دنبالمون. تقریبا پُر بود، شاید 2 یا 3 تا صندلی خالی داشت، ما هم 10 نفری بودیم بلکم بیشتر. من معمولا آخرین نفر می رم بالا، نه این که من رو آدم حساب نمی کنن نه، خودم لوطی گری در میارم و وایمیستم تا همه سوار بشن:>. امروزم آخرین نفر که سوار شدم راننده صندلی تکیِ کنارش رو برگردوند و گفت: [همین جا بشین، حرف هم نزن]! خیلی خرکِیف شدمB-)8->;));;):P:D<):) طوری که تا یک دقیقه سرم رو تکون نمی دادم و صافِ مستقیم به یک نقطه خیره بودم که نکنه افراد مستقر در صندلی های دور و برم و راننده این خرکیف شدن رو توی چهره م ببینن! اون لحظات حسِّ گوسفندی رو داشتم که صندلی جلو نشسته بود!:-"

البته اون جا نشستن باعث شد نتونم تا رسیدن به مقصد بخوابم چون من تقریبا ایستگاه آخر پیاده می شم و واسه پیاده شدن سایر مسافرا باید از روی صندلی پا می شدم و می خوابوندمش تا بتونن رد بشن، خب صد البته از سرپا بودن بهتر بود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۰۳
یادگار

اداره

تهران

نظرات  (۳)

۲۹ آذر ۹۴ ، ۰۹:۱۶ ماهیُ ماه

سلام.
ان شاء الله همیشه شاد و سر زنده باشید :)  ;-)

پاسخ:
سلام
ممنون
 
پ. نوشت: این جواب رو در دقایق ابتدایی بامدادِ روز 22 دی 94 دادم!
۰۱ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۸ خانوم مهندس
دیدی چه خوبه از چیزای کوچیک کیف میکنی
پاسخ:
درست متوجه حرفتون نشدم!
دنیا و دلخوشی های ما هم همین اتفاقای کوچیک و کم اهمیتن:)
:))))))))))))))))))))))
پاسخ:
:|
:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">