:)
تازه نشستم پای سیستم و توی نت بودم که برامون مهمون اومد، فکر کنم "الهام" دختر خاله م اینا بودن، بابا از اتاق رفتن بیرون و البته قبل رفتن پاور سیستم رو خاموش کردن! عصبانی شدم و یکم با صدای بلند غرولند کردم طوری که همزمان که مهمونا داشتن با خانواده احوالپرسی می کردن صدای من رو هم شنیدن! خیلی عصبانی بودم و می خواستم ی کاری کنم! مثلا ی چیزی رو محکم بزنم زمین یا ...! با خودم گفتم که چه کاریه؟! چرا به خودم یا وسایل آسیب برسونم؟! پس خویشتن داری نموده و خشم خود را فروخوردم! چند لحظه بعد مامان و "مریم" به همراه "الهام" اومدن توی اتاق! می خواستم ب نشانه اعتراض بی محلی کنم و اتاق رو ترک کنم اما فهمیدم که می خوان در مورد ازدواج باهم صحبت کنن! چند لحظه بعد هم از خواب بلند شدم! خب تازه از سرکار اومده بودم و لپ تاپ رو روشن کرده بودم، توی وبلاگم بودم بعد خوردن چایی از شدت خستگی همونجا دراز کشیدم و خوابم برد! بیدار که شدم واسه ناهار دوتا تخم مرغ نیمرو کردم و با نونی که سر راه خریده بودم، خوردم.
ایشاله خیره
:)